گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲ - در مدح امیر نصر بن سبکتگین

 

چنان باشد بر او عاشق جمالا

که خوبی را ازو گیرد مثالا

اگر خالی شد از شخصش کنارم

خیالش کرد شخصم را خیالا

بدی را از که رنج آید که خوبان

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین گوید

 

سده جشن ملوک نامدارست

ز افریدون و از جم یادگارست

زمین گویی تو امشب کوه طورست

کزو نور تجلّی آشکارست

گر این روزست شب خواندش نباید

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

منقش عالمی فردوس کردار

نه فرخار و همه پر نقش فرخار

هواش از طلعت ماهان پر از نور

زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار

بتانی اندر و کز خط خوبان

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح امیر نصر بن ناصر الدین سبکتگین

 

غنودستند بر ماه منور

خط و زلفین آن بت روی دلبر

یکی را سنبل نو رسته بالین

یکی را لالۀ خود روی بستر

ز مشکین جعد زنجیرست گویی

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید

 

بدان ماند که یزدان گرو گر

جهانی نو بر آورده است دیگر

چو کشمر بوم او پر سرو و با حسن

چو کشمیر اصل او پر نقش و با فر

نه نقش از بن نباشد جز بکشمیر

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح محمد بن ابراهیم طائی

 

نه خفته ست آن سیه چشم و نه بیدار

نه مستست آن سیه زلف و نه هشیار

یکی بیدار طبع و خفته صورت

یکی هشیار طبع و مست کردار

سر جعد و سر زلفش نگه کن

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۳ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۶ - در مدح سلطان محمود

 

گل خندان خجل گردد بهاری

که تو رنگ از بهار و گل به آری

بسیم ومشک نازد جان ازیرا

که سیمین عارض و مشکین عذاری

نگار قندهاری قند لب نیست

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۷۱

 

شکفته شد گل از باد خزانی

تو در باد خزانی بی زیانی

همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل

چه چیزی مردمی یا بوستانی

ز بوی موی پیچان سنبلی تو

[...]

عنصری
 
 
sunny dark_mode