گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸

 

بهار آمد بکن ساقی طربها

به این لب تشنه ده آب عنب ها

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۸

 

مربا خواهم این ساعت مربا

ندارم غیر ازین در دل مربا

ز پیش لوت خواران کله چون رفت

ندارد هیچ چیزی جز عنب جا

هریسه گوید این با روغن داغ

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۸

 

چو داری مال چون بریان فروشان

ز من بشنو بنوش و هم بنوشان

بیا از حله نان تنک باز

قبائی دوز و بریان را بپوشان

تراکم کاسه گر خواهی نخوانند

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۹

 

به گیپا و کدک دل مبتلا شد

چرا نان تنک از ما جدا شد

دلم بیگانه از نان و پیازست

چو با صحن مزعفر آشنا شد

بگو ای روح در گوش دل من

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۲۲

 

بسی در مجمع خوانها رسیدم

حریف پخته ای چون نان ندیدم

مرا در سر هوای کله افتاد

صباحی بوی گیپا چون شنیدم

زشوق جوش بره شب به بازار

[...]

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۷

 

ز دیگ ترشی ای، قسام روزی

به جا می کرد ترشی، ای برادر

به ناگه دیدم اندر دیگ ترشی

که گم شد گوشت سربر زد چغندر

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۰

 

اگر صحن مزعفر را بیابی

بخور چندان که جان را جا نماند

صوفی محمد هروی
 
 
sunny dark_mode