سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۵
اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
[...]
سعدی » گلستان » دیباچه
اگرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیرهٔ عقل است دم فرو بستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۷
به روی جوهر ذاتی چه پرده می پوشی
چو هست حرف بلندت، مگو به سر گوشی
زبان خویش نگه دار و پادشاهی کن
که نیست خاتم جم، غیر مهر خاموشی
به این لباس کسی کآشناست می داند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۸۲
زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۵۳
زهی نگاه تو با فتنه گرم همدوشی
به دور خط تو خورشید در سیه پوشی
ز قرب زلف دل آشفته بود، غافل ازین
که در دو روز کشد کار خط به سرگوشی
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸
زهی به پیش لبت کار عقل مدهوشی
زبان نطق، نوآموزِ حرف خاموشی
به یاد رحم تو زان دیر میرسیم که هست
دل رحیم تو مجموعة فراموشی
که میتواند درد مرا دوا کردن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۳
چرا بدست نگارین تو چهره میپوشی
باحتجاب مه و مهر از چه میکوشی
اسیر طره مشکین چون کمند توام
که روز و شب بمه و مهر گفته سر گوشی
شراب عشق تو در جان پارسایان ریخت
[...]
بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۳
بتا به کشتن ما عاشقان چه می کوشی
چوآب بر سر آتش ز کین چه می جوشی
مگر نه زلف توافتاده چون زره به برت
چه حاجت است که دیگر به تن زره پوشی
من شکسته دل افراسیاب شاه نیم
[...]