گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

چو در چمن روی از خنده لب مبند آنجا

که تا دگر نکند غنچه زهر خند آنجا

رخ تو دیدم و گفتی سپند سوز مرا

چو جان بجاست چه سوزد کسی سپند آنجا

کسان به کوی تو پندم دهند و در جایی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵

 

به مجلسی که کشی از نقاب بند آنجا

ستاره سوخته ای نیست جز سپند آنجا

اسیر بوالعجبی های وادی عشقم

که صید دام نهد در ره کمند آنجا

به کشوری که شکر خنده ات گشاید بار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶

 

به محفل تو که خاموش بود سپند آنجا

کراست زهره که سازد صدا بلند آنجا؟

ز مکر سبحه شماران خدا نگه دارد!

که صد سرست به یک حلقه کمند آنجا

بهشت را چه کنی، مگذر از مقام رضا

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

به هر طرف که تو جولان دهی سمند آنجا

هزار فتنه ز هر سو شود بلند آنجا

شب فراق تو مهمان آن غم‌آبادم

که صبح هم نکند میل نوشخند آنجا

مرا چو سینه کنی چاک آنقدر بگذار

[...]

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode