گنجور

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

ادب گرفته عنان خمار و مستی ما

برابر است بلندی ما و پستی ما

به خود ز دوست نیابیم تا ز می مستیم

تمام دوست پرستی است می پرستی ما

هزار ساغر دیدار شد تهی و هنوز

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹

 

نداد نور شراری چراغ هستی ما

گلی نچید ز شاخ، دراز دستی ما

عنایت صمدی رد کفر ما نکند

اگر کمال به دیر و صنم پرستی ما

سر فتادگی تا به عرش می ساید

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۲

 

رسیده است به معراج اوج پستی ما

هزار پایه کم از نیستی است هستی ما

به هر چه چشم گشادیم، عشق می بازیم

گرفت روی زمین را صنم پرستی ما

نسیم صبح فنا تیغ بر کف استاده است

[...]

صائب تبریزی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

یکی بود به نظر نیستی و هستی ما

تفاوتی نبود در خمار و مستی ما

به می‌پرست مزن طعنه زآنکه کمتر نیست

ز می‌پرستی او خویشتن‌پرستی ما

بود به دیده نادیده برگ کاه چون کوه

[...]

قدسی مشهدی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵

 

ز باده‌ای‌ست به بزم شهود، مستی ما

که کرد رفع خمار شراب هستی ما

بگو به شیخ که ز کفر تا به دین فرق است

ز خودپرستی تو تا به می‌پرستی ما

زدیم دست به دامان عشق از همه پیش

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode