جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴
رسید صبر به فریاد بینوایی ما
کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
عجب که دیده ما سیر گردد از نعمت
که ساختند نگون، کاسه گدایی ما
سبک چو ابر بهاران ز لاله زار، گذشت
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵
هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
ز چرب نرمی ما دشمنان دلیر شدند
خمیر مایه غم گشت مومیایی ما
چراغ دیده روزن ز خانه درگیرد
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
ظهور نعمت منعم بود گدایی ما
نوای عالم معنی است بینوایی ما
زمانه افسر شاهی به روی خاک انداخت
چو دید شوکت و شأن برهنه پایی ما
بیار باده و با ما مصاحبت انگیز
[...]
صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
همین بود سبب دیر آشنایی ما
که زود گل نکند آتش جدایی ما
چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو
چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن
[...]