صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴
رسید صبر به فریاد بینوایی ما
کلید روزی ما شد شکسته پایی ما
عجب که دیده ما سیر گردد از نعمت
که ساختند نگون، کاسه گدایی ما
سبک چو ابر بهاران ز لاله زار، گذشت
ز خارزار ملامت برهنه پایی ما
ز لطف بیشتر از قهر دلشکسته شویم
ز سنگ سخت تر افتاده مومیایی ما
به نور عاریه محتاج نیستیم چو ماه
که هست […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۵
هزار حیف که گل کرد بینوایی ما
به چشم آبله آمد برهنه پایی ما
ز چرب نرمی ما دشمنان دلیر شدند
خمیر مایه غم گشت مومیایی ما
چراغ دیده روزن ز خانه درگیرد
به آفتاب رسیده است روشنایی ما
ز دامن نظر اهل عشق پاکترست
زمین میکده از فیض پارسایی ما
به جامه گل رعنا به بوستان آید
گل عذار تو و چهره حنایی […]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰
نکرده قید غزالی گره گشایی ما
گره ز دل نگشاید غزلسرایی ما
فروغ بزم سخن زآتش دل است آری
ز آشنایی عشق است روشنایی ما
صدای صوت مغنی عجب بلند افتاد
به هرزه پست نشد صیت پارسایی ما
گدایی ره فقر است کار ما همه عمر
بس است دست تهی حاصل گدایی ما
سگان کوی تو خود را همی نهیم لقب
ببین که تا […]

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰
همین بود سبب دیر آشنایی ما
که زود گل نکند آتش جدایی ما
چه دیدهایم ندانم ز عشقبازی تو
چه جسته تو ندانم ز بیوفایی ما
به زیر خنجر آن شوخ عجز و لابه مکن
دلا عبث مشکن کاسه گدایی ما
به رفع تهتم قتلم سیاهپوش شده است
دو چشم شوخ تویعنی بود عزایی ما
در آن مقام که از صرف عمر میپرسند
تو […]
