گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

دلم که چشم تو هر لحظه میزند تیرش

ز پای صبر در افتاد، دست میگیرش

بسی بلاست که تدبیر آن توان کردن

بلای غمزه تست آنکه نیست تدبیرش

کسی که زلف تو بیند بخواب در شب تار

[...]

امیر شاهی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰۸

 

که می رهد زخم طره گرهگیرش؟

که چشم بررخ یوسف گشوده زنجیرش

هزار زخم نمایان ز غمزه ای دارم

که برنیامده ازخانه کمان تیرش

هنوز شیوه چین جبین نمی داند

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۹

 

به وادیی که کند تیغ عشق تسخیرش

دل دو نیم بود نقش پای نخجیرش

فتد چو حسن در اندیشهٔ عمارت عشق

چه خانه ها که نگردد خراب تعمیرش

ز فیض عجز به بالای چشم جا یابد

[...]

جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱

 

شکاریی که دلم گشته است نخجیرش

صدای شیر به گشو آید از نی تیرش

به صد زبان خموشی جواب ناله دهد

چو بوی غنچه نهان در لب است تقریرش

صفای غبغبش از ماه، گوی خوبی برد

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode