گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

شراب نقل نخواهد، بگیر ساغر را

که احتیاج شکر نیست شیر مادر را

درین محیط، قناعت به آب تلخی کن

همان به جام صدف ریز آب گوهر را

به راه عشق قدم چون نهی مجرد شو

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹

 

چه غم ز آه من آن خط روح پرور را؟

که برگریز نباشد بهار عنبر را

ز دل سیاهی آب حیات می آید

که تشنه سر به بیابان دهد سکندر را

ز چهره سخن حق نقاب بردارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۰

 

ز درد و داغ چه پرواست دردپرور را؟

که آب زندگی آتش بود سمندر را

می شبانه به کیفیت صبوحی نیست

چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟

به خاکمال حوادث صبور باش که نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۹

 

مسنج با دل شب فیض صبح انور را

چه نسبت است به عنبر، بهار عنبر را؟

صائب تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۹ - نازل شدن ملک حضور فخر کائنات

 

شکست شمر لعین حرمت پیمبر را

به قتل زاده زهرا گرفت خنجر را

صامت بروجردی
 
 
sunny dark_mode