گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

شب دراز که مانند زلف یار من است

چو زلف یار به دست است، کار کار من است

ز روزگار همین یک دم است حاصل من

که کارساز دلم یارِ سازگار من است

نخواهم آخرِ این شب ولی چه شاید کرد

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

اگر عنایت غم نیستی که یار من است

که را غم من و اندوه بیشمار من است

غم تو یک نفس از من نمی شود غایب

هم اوست در همه عالم که یارغار من است

مرا نه یار و نه اغیار جز تو یاری نیست

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۹

 

ز آنگهی که دل من به سوی یار من است

زهی دراز که شبهای انتظار من است

ز من نماند نشان و دلم به زلف تو ماند

به گوش داری، جانا، که یادگار من است

مگر تو خود کنی این لطف، ورنه می دانم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

هزار رنگ گل داغ در کنار من است

جنون کجاست که جوش سیه بهار من است؟

ز خاک سوختهٔ خویش، دامن افشانی

کمینه سرکشی سرو پایدار من است

ز رشحهٔ قلمم زنده می شود دل و جان

[...]

حزین لاهیجی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

شکسته زلف یکی ترک مست یار منست

که آرمیده چو جان سخت در کنار من است

بهر چه امر کند من باختیار ویم

بهر چه حکم کنم او باختیار من است

شبی که دیرتر آیم بخانه از بازار

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » غزل‌ها » شمارهٔ ۶۵ - گریه

 

مگو چه سان نکنم گریه، گریه کار من است

کسی که باعث این کار گشته، یار من است

متاع گریه به بازار عشق رایج و اشک

برای آبرو و قدر و اعتبار من است

شده است کور ز دست دل جنایتکار

[...]

عارف قزوینی
 
 
sunny dark_mode