گنجور

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳۴

 

به بام قصر چو آن ماه دلپذیر آمد

دل شکسته من باز در نفیر آمد

صوفی محمد هروی
 

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳۴

 

مرا چو نان تنک دوش در ضمیر آمد

به پیش دیده من قرص مه حقیر آمد

مرا ز کله زبانی است با هزاران شکر

ز جوع دل شده دسپاچه دستگیر آمد

رسید صحنک ماهیچه، نان ریزه مخور

[...]

صوفی محمد هروی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۱ - د‌ر ستایش شاهزاده ‌کیوان سریر اردشیر میرزا و تشبیب به مدح شاهنشاه اسلام ‌پناه

 

سحر بشیر ملکزاده اردشیر آمد

مرا دوباره به پستان شوق شیر آمد

نگشته بود تباشیر صبح فاش هنوز

که سوی من زره آن ماهرو بشیر آمد

سیه غلامکم از خوشدلی صفیری زد

[...]

قاآنی
 

وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند سیزدهم

 

دگر چو نوبت آن کودک صغیر آمد

ز چرخ پیر خروش ملک به زیر آمد

به جان نثاری بابا، ز گاهواره ی ناز

نخورد شیر تو گفتی چو بچه شیر آمد

که گر، به جثّه صغیرم ولی به رتبه کبیر

[...]

وفایی شوشتری
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

جواب نامه ام از نزد دوست دیر آمد

دلم ز دیری آن از حیات سیر آمد

بلی چگونه دلی از حیات گردد سیر

که زیر حلقه گیسوی او اسیر آمد

رهائی دل از آن بند زلف ممکن نیست

[...]

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۶

 

نشسته بودم و دیدم ز در بشیر آمد

که خیز و جان و دل آماده کن امیر آمد

امیرِ مملکتِ حُسن با چنان حشمت

چه خواب دید که سر وقتِ این فقیر آمد

چو دید از غمِ هجرانش سخت دلگیرم

[...]

ایرج میرزا
 
 
sunny dark_mode