سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱
تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
و گر ملول شوی صاحبی دگر گیرند
و گر به خشم برانی طریق رفتن نیست
کجا روند که یار از تو خوبتر گیرند
به تیغ اگر بزنی بیدریغ و برگردی
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۷
به مجلسی که از روی نو پرده بر گیرند
چراغ و شمع بر افروختن ز سر گیرند
چو در محاوره آنی به منطق شیرین
لب و دهان تو صد نکته بر شکر گیرند
ز خاک راه تو گو روی ما غبار بگیر
[...]

کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۳۴
چو همدمی و مصاحب بجای چنگ ای نی
تو آن نه ای که دل از صحبت تو برگیرند
بگو به صاحب نی مطربا کزان تیزی
اگر ملول شوی صاحب دگر گیرند

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
ز روی پردگی ما چو پرده بر گیرند
به روی پرده نکویان پرده در گیرند
چنانم از ستمت کز پی تسلی خویش
بلا کشان تو از حال من خبر گیرند
به آب عفو بشو جرم عالمی ورنه
[...]

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴
ز جان خویش اگر عاشقان نظر گیرند
گمان مکن نظر از روی یار برگیرند
مرا بکشت غم یار لیک از آن شادم
که کشتگان غمش زندگی ز سر گیرند
مرا ز حالت مجنون خبر دهند دو دوست
[...]
