گنجور

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

برفت عقل و دل و دین و ماند جان تنها

چو آن غریب که ماند ز کاروان تنها

چو خوان درد نهادی خیال را بفرست

که منعمان ننشانند میهمان تنها

حدیث موی میانان چو در میان آید

[...]

جامی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۱

 

اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها

گرفته ایم اجازت ز باغبان تنها

بهار عمر، ملاقات دوستداران است

چه حظ کند خضر از عمر جاودان تنها؟

دل به پاکی دامان غنچه می لرزد

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

چو باغ کاغذی این باغ آنچنان تنگ است

که نیست چارحدش جای باغبان تنها

به غیر آینه کآمد به سیر باغ رخت

نرفته هیچ ظریفی به گلستان تنها

طغرای مشهدی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

زمام ناقه گرفته است ساربان تنها

فغان کنم، نکند تا جرس فغان تنها

ز رفتنت بزمین زد مرا چو فرصت یافت

بیا که بیتو مرا دیده آسمان تنها

بگرد محملم اخیار راه اگر بدهند

[...]

آذر بیگدلی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

دلم ز سینه برون رفت و جان بود تنها

چو بلبلی به قفس از هم آشیان تنها

به یاری تو کنونم کشد خوشا وقتی

که بود دشمن جان من آسمان تنها

اگر به کشتن خلق جهان چنان کوشی

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode