گنجور

ابوسعید ابوالخیر » ابیات پراکندهٔ نقل شده از ابوسعید از دیگر شاعران » تکه ۴۸

 

همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم

همه تنم دل گردد که با تو راز کنم

حرام دارم با دیگران سخن گفتن

کجا حدیث تو آمد سخن دراز کنم

ابوسعید ابوالخیر
 

امیر معزی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

کرانه گیرم تا خود ز عشق باز کنم

در خصومت بر خویشتن فراز کنم

زعشق دوست بدین عشق و دوستی که منم

نه ممکن است‌ که من خود زعشق باز کنم

زیاد روی خداوند آن دو زلف سیاه

[...]

امیر معزی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۴

 

همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم

همه شراب تو نوشم چو لب فراز کنم

حرام دارم با مردمان سخن گفتن

و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم

هزار گونه بلنگم به هر رهم که برند

[...]

مولانا
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۹

 

شبی بود به مهی خلوتی که ساز کنم

خروس بانگ کند تا نگاه باز کنم

رقیب دشمن و قصه دراز و شب کوتاه

مجال نیست که با دوست شرح راز کنم

به روز محتسبان دافع و به شب عسسان

[...]

حکیم نزاری
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۴

 

خوش آنکه مست بروی تو دیده باز کنم

بخاک افتم و صد سجده نیاز کنم

شبی بخلوت تاریک من بود یارب

که همچو شمع درآیی و در فراز کنم

کرشمه یی کن و جامی بیار ای ساقی

[...]

اهلی شیرازی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۴۷

 

چه دست در خم آن زلف دلنواز کنم

به ناخنی که ندارم چه عقده باز کنم

ببین چه ساده دل افتاده ام که می خواهم

ترا به نیم دل از خلق بی نیاز کنم

مرا که هر مژه در عالمی است پا در گل

[...]

صائب تبریزی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم

دم سپیده ز خورشید احتراز کنم

بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این

که رو بقبله ابروی او نماز کنم

پرم بعرش حقیقت ز آشیانه آز

[...]

صفای اصفهانی
 
 
sunny dark_mode