محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶
دلم که بیتو لگدکوب محنت و الم است
خمیرمایهٔ چندین هزار درد و غم است
نمونهایست دل من ز گرگ یوسف گیر
که در نهایت حرمان به وصل متهم است
من آن نیم که نهم پا ز حد برون ورنه
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۱۶
تبارک الله ازین پادشاه وش صنمی
که مردمش ز بت خود عزیزتر دانند
کنند جای دگر بندگی ولی او را
به صدق دل همه جا پادشاه خود خوانند
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۲۷
سخن درست بگویم اگرچه میترسم
که آتش از دهنم سر برآرد از اعراض
به غیر عهد نهان نیستی ازو دیدم
که بر محبت ما بیدریغ زد مقراض
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۳۳
منم شکسته نهال ریاض عشق و گلی
ز دهر میکند امسال غالبا بیخم
به زخم ناوک او چون شوم شهید کنید
شهید ناوک شاطر جلال تاریخم
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۳۶
به دعوی آمده ترکی که صید خود کندم
دل از تو میکنم ای بت خدا مدد کندم
مرا تو کشتهای و بر سرم ستاده کسی
که یک فسون ز لبش زنده ابد کندم
عجب که با همه عاشق کشی حسد نبری
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۵۹
برای خاطر غیرم به صد جفا کشتی
ببین برای که ای بیوفا کرا کشتی
بر آن دمی که دمیدی نهان بر آتش غیر
چراغ انجمن افروز عشق ما کشتی
رقیب دامن پاکت گرفت و پاک نسوخت
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۶۰
به مهر غیر در اخلاص من خلل کردی
ببین کرا به که در دوستی بدل کردی
چه اعتماد توان کرد بر تو ای غافل
که اعتماد بر آن مایهٔ حیل کردی
مرا محل ستادن نماند در کویت
[...]