گنجور

لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان

 

در این قصیده که گفتم من اقتفا کردم

باوستاد لبیبی که سیدالشعراست

بر آن طریق بنا کردم این قصیده که گفت:

«سخن که نظم کنند آن درست باید و راست »

۲ بیت
لبیبی
 

لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان

 

سخن که نظم دهند آن درست باید و راست

طریق نظم درست اندر این زمانه جزاست

سخن که من بنگارم به نظم اگر دگری

به نثر خوب گزارد چنان گزارد راست

ز حسن خالی دارم ز لفظ ناقص پاک

[...]

۳۱ بیت
لبیبی
 

لبیبی » قطعات و قصاید به جا مانده » شمارهٔ ۷ - در دیوان مسعود سعد سلمان

 

بنظم و نثر کسی را گر افتخار سزاست

مرا سزاست که امروز نظم و نثر مراست

۱ بیت
لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۴۷ - به شاهد لغت فاژ،بمعنی دهان دره

 

قیاس . . . ش چگونه کنم بیا و بگوی

ایا گذشته بشعر از بیانی و بوالحر

اگر ندانی بندیش تا چگونه بود

که سبزه خورده بفاژد بهار گه اشتر

۲ بیت
لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۱ - به شاهد لغت ناژ، به معنی درختی مانند سرو

 

ایا ز بیم زبانم نَژَند گشته و هاژ

کجا شد آن همه دعوی کجا شد آن همه ژاژ

ز . . . گیرد . . . تو فروزیب همی

چو بوستان که فروزان شود به سرو و به ناژ

۲ بیت
لبیبی
 

لبیبی » ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی » شمارهٔ ۶۵ - به شاهد لغت غلغلیج، بمعنی دغدغه یعنی آنکه پهلوی کسی را یا زیر کش بر انگشت بکاوی و بجنبانی تا بخندد

 

چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست

که بر سکیزد چون من فرو سپوزم بیش

چنان بدانم من جای غلغلیجگهش

کجا بمالش اول فتد بخنده خریش

۲ بیت
لبیبی