گنجور

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵

 

خوش آن که حیرتم از جلوهٔ جمال تو باشد

هجوم گریه ام از بادهٔ وصال تو باشد

چنین که حسن تو را فتنه دوست کرده ، ندانم

برای اهل قیامت ، چه در خیال تو باشد

به وصل چون بگدازد به حسرت تو سزاست

[...]

عرفی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۸۹

 

خوشا دلی که در اندیشه جمال تو باشد

که در بهشت بود هر که در خیال تو باشد

سعادتی که دهد خاکمال بال هما را

در آن سرست که در سایه نهال تو باشد

به هیچ نفش ونگاری نظر سیاه نسازد

[...]

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

حنای پای تو شد خون من، حلال تو باشد

بهای خون من این بس که پایمال تو باشد

به چشمه‌سار خضر روزة هوس نگشاید

کسی که تشنه لبِ چشمة زلال تو باشد

به موقف ازلم با تو بوده عرض تمنّا

[...]

فیاض لاهیجی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲

 

امیدواری من در جهان وصال تو باشد

به نا امیدی من تا چه در خیال تو باشد

به باغ خلد گلی چون رخت کجاست گرفتم

که قد سدره و طوبی به اعتدال تو باشد

بگو چه گونه تو ای مرغ دل ز گوشه بامش

[...]

سحاب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode