بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۶
اگر از گدازم نمی گل کند
دو عالم ز من شیشه پُر مل کند
محیط است چون محو گردد حباب
ز خود گم شدن جزو را کل کند
غباری که دل اوج پرواز اوست
به گردون رسد گر تنزل کند
بههر ششجهت جلوه پیچیده است
کسی تاکی از خود تغافل کند
زکیفیت این بهارم مپرس
مژه گر گشایی قدح گل کند
به سودای زلف تو […]

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱۷
اگر معنی خامشی گل کند
لب غنچه تعلیم بلبل کند
بساط جهان جای آرام نیست
چرا کس وطن بر سر پل کند
درین انجمن مفلسان خامشند
صراحی خالی چه قلقل کند
قبا کن در بن باغ،جیب طرب
که از لخت دل غنچه فرگل کند
زبان را مکن پر فشان طلب
مبادا چراغ حیا گلکند
مکش سر ز پستی که آواز آب
ترقی بقدر تنزل کند
چه سیل […]

کمالالدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - ایضا له
عصای کلیمست این شعر من
که دریا بخشکی چو ساحل کند
یقین بد مرا کآن هنر نیستش
که چیزی ز ممدوح حاصل کند
ندانستم این خاصیت باشدش
که انعام پذرفته باطل کند
