بخش ۱۲۹ - رفتن قمرتاش و قلواد به طلب سام نریمان
دگر ره قمرتاش و قلواد شیر
براندند اسب آن دو مرد دلیر
نجستند روز و شب آرام و خواب
به هر راه و بیره گرفته شتاب
خبر جوی گشتند هر جا بسی
نیامد ازو آگهی از کسی
به هر دشت و هامون همی تاختند
علم بر سر کوهی افراختند
چنین تا برآمد بدین سان دو ماه
نماند هیچ دشت و بیابان و راه
که ایشان نکردند از آنجا گذر
نجستند از شیر فرخ خبر
چنین تا به دامان یک کوهسار
شتابان رسیدند هر دو سوار
بدیدند کوهی سرش بر فلک
شده دیدهبان بر سر کُه ملک
زحل چون کلاغی به بالای او
زمانه نهان زیر پهنای او
سراسر همه سنبل و لالهزار
ز مرغان همه گوشهای ناله زار
دو فرسخ بدان کوه رفتند باز
بر افراز رفتند دو سرفراز
ز لعل و ز یاقوت و فیروزه کان
بدیدند آن هر دو آزادگان
بدیدند هر سو فراوان بلور
که بودی درخشنده مانند هور
به ناگه یکی گنبدی یافتند
شتابان بدان قبه بشتافتند
برهمن یکی پر هنر پیر بود
کهنسال و بسیار تدبیر بود
گیا بسته بر دو سر چون عذار
پرستش کنان پیش پروردگار
چو دیدند آن پیر را هردوان
به تن لاغر و لیک روشنروان
پیاده شدند و برفتند پیش
ستایش نمودند به آئین و کیش
که ای پیر بیدار فرخنده دل
خردمند و آزاده و زنده دل
درین که چگونه به سر میبری
نه یاری و نه همدم و یاوری
نیائی چرا سوی آباد شهر
که از ناز و نعمت بیابی تو بهر
بدین تلخ کامی چنین زیستن
بباید به حال تو بگریستن
نه نیکوست تنها درین کوهسار
که تنها نباشد بجز کردگار
چنین داد پاسخ برهمن بدوی
که ای نامداران پرخاشجوی
که گیتی سرائی است پر ریو و رنگ
خردمند مردم نسازد درنگ
دو در دارد این باغ در رهگذر
ازین در درآئی روی زان به در
هر آن کو درین کاخ منزل کند
دو پای دل خویش در گل کند
رهائی نیابد ازین کاخ باز
بماند تنش در غم رنج و آز
کسی جان کند جمع آرد و بال
دلش خوش کند بر زر و سیم و مال
بدان تا که دارند او را عزیز
ببیند ستاده غلام و کنیز
چو گردد بدین ساز و آئین و برگ
به ناگه شبیخون درآید ز مرگ
امانش نبخشد همی یک زمان
نه بخشد به مال و نه بدهد امان
به ناچار جان را سپارد دگر
دلش در پی خانه و سیم و زر
نباشد چو آزاده نیک رای
به دوزخ شتابد روانش به جای
دگر زان که چیزش نیاید به دست
شود از پریشانی حال پست
شب و روز در فکر و طغیان بود
به فکر همان لقمه نان بود
همان به که کنجی گزیند به دهر
شود پیش دادار چون نیکبهر
چو در زندگی هر چه بودش بهشت
پس از مرگ جایش بود در بهشت
از آن گشت ما را غم از دل تهی
جز این رو نداریم هیچ آگهی
بدو گفت قلواد کای پرخرد
ازین بیش اندیشه برنگذرد
برهمن چنین پاسخش داد باز
چهار است نیکی تو ای سرفراز
نخستین زبان خوش و مهربان
بدان تا که هرگز نیابی زیان
دوم راست گو و سیم راست باش
چو دره گهی سوی مردم بپاش
چهارم توکل به دادار کن
ازین پیر فرخنده بشنو سخن
دگر چارچیز است کار بدی
که تابد تو را از ره ایزدی
دو رنگی و حق ناشناسی بود
بر این رو همه ناسپاسی بود
سیم بخل کو از همه بدتر است
وگر دور باشی ازو درخور است
چهارم دل کس میازار هیچ
که بدتر نباشد ز آزار هیچ
چو اینها بجا آوری شاد باش
ز بند غم خویش آزاد باش
دگر گفت قلواد کای نیک مرد
که از گفتت جانم آمد به درد
سوال دگر دارم از مرد پیر
که هر چیز گفتی بود دلپذیر
مرا سروری هست با ناز و کام
که خوانند او را سپهدار سام
به باغ خرد آشیان داشته است
هنر زو به عالم سرافراشته است
چو طوطی که شکر ازو دور شد
دلش سوی پرواز مزدور شد
چو بازی گه گردد ز شه خشمگین
هوائی شد و باز نامد به کین
و یا همچو بلبل که گل را ندید
بپرید از باغ و سر درکشید
چو سیمرغ کز قاف پرواز کرد
هوائی شد و رفتن آغاز کرد
ندیدیم او را به جائی نشان
شدیم از غمش دیده گوهرفشان
تو را گر خبر هست ما را بگوی
نشانی ده از سام پرخاشجوی
پریدخت را هم ندیده است باز
وزین درد شد جان ما درگذار
ندانیم کاین هر دو را روزگار
کجا برد و چونست انجام کار
تن ما شد از تاختن کوفته
ز بسیاری رنج آشوفته
بدو گفت آنگاه پس برهمن
که ای نامداران شمشیر زن
بگویم همه کار و کردار سام
که چونست انجام سالار سام
ورا رنج بسیار پیش اندرست
همه نوش او زیر نیش اندرست
از اینجا به ده روز راه دراز
چو رانید هر دو به درد و گداز
ببینید ناگه یکی ساربان
خردمند پیری و شیرینزبان
فراوان هیون بینی آنجا گله
در آن دشت و آن چشمه گشته یله
خبر زو بپرسید زان رزمساز
که دارد خبرهای او جمله باز
ببینید سرچشمه لاجورد
زمینش ز لاله شده سرخ و زرد
دگر از پریدخت گوئی سخن
فتاده به چنگ یکی اهرمن
کجا نام آن شوم شد ابرها
نیابد ازو اژدها خود رها
یکی خیرهسر دیو بسیار هوش
که از ژرف دریا برآرد خروش
هزاران هزارش بود لشکری
همه دیو جادوی با داوری
طلسم است بر دست آن نابکار
که جمشید بسته است در روزگار
وز آن چار عنصر نهادست نام
ببسته است بر نام فرخنده سام
ز خاک و ز آتش ز آب و ز باد
بیاراست جمشید فرخ نهاد
کنون ابرها دارد آنجا نشست
ابا نره دیوان جادوپرست
بیاید سپهدار فرخ به اسم
بزودی به هم بر زند آن طلسم
طلسم دگر باز پیدا کند
ز بهر گر کس هویدا کند
که ازتخم آن نامداران بوند
که یک دم ز کینه همی نغنود
پس از سال نهصد دگر سی و پنج
درآید یکی مرد جوینده گنج
درآید طلسم سپهبد به دست
ازو چاره سام یابد شکست
بسی رنج دارد جهاندار سام
که تا کار مردی بسازد تمام
پس آنگه پریدخت سیمین عذار
به دست اندر آرد گو نامدار
شتابید از ایدر به نزدیک او
که روشن شود جان تاریک او
زمین بوسه دادند هر دو جوان
بجستند از جادو روشن روان
وز آن کوهپایه به زیر آمدند
شتابان سوی سام شیر آمدند
براندند آن هر دو شیر شکار
چنین تا پدید آمد آن چشمهسار
هوائی بدیدند همچون بهشت
تو گفتی که از مشک دارد سرشت
یله گشته هر سو فراوان شتر
ز کوهان اشتر جهان گشته پر
بزرگان گردنکش سرفراز
همه همچو کشتی همه چون جهاز
همه ژاژخواه گشته اما خموش
برهنه ولی جمله پشمینه پوش
ز مستی برآورده بر چرخ سر
نهاده سر اندر پی یکدگر
یکایک کف انداز گشته شگرف
تو گفتی در آن دشت باریده برف
به دنبال ایشان یکی ساربان
نهاده سر اندر پی اشتران
بدو گفت قلواد ناگه یکی
کزو باز پرسد خبر اندکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دو مرد دلیر به جستجوی خبر از شیر فرخ میپردازند و به دور از آرامش، روز و شب در دشتها و بیابانها میتازند. پس از مدتی، به کوهی بلند میرسند و در آنجا پیرمردی دانا را مییابند که در کیش و آیین خود مشغول پرستش است. آنها از پیر درباره زندگی و تنهایی او میپرسند و او هشدار میدهد که زندگی در دنیا پر از رنگ و ریا است و زندگی واقعی در نزد پروردگار است.
پیر به آنها الگوهای نیکو شخصیت و رفتار را آموزش میدهد: زبان خوش، راستگویی، توکل به خدا و پرهیز از آزار دیگران. قلواد، یکی از سواران، نگران از سرنوشت سام و پری دخت، از پیر سؤال میکند. پیر به آنها خبر میدهد که سام با مشکلاتی روبرو است و دیوی قدرتمند او را به چنگ آورده است.
دو سوار به سمت سام میروند و در مسیر با ساربان و گلهای از شترها مواجه میشوند و برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر از او سؤال میکنند. در نهایت، آنها به دنبال سام و پری دخت میروند و امید دارند که بتوانند به آنها کمک کنند.
هوش مصنوعی: دو مرد دلیر با اسبهایشان در راهی دیگر رفتند و به دو شیر بزرگ حمله کردند.
هوش مصنوعی: روز و شب به دنبال آرامش و خواب بودند، اما در هر مسیر و گوشهای با سرعت در حال حرکت بودند.
هوش مصنوعی: آنها هر جایی که رفتند، خبر و اطلاعی پیدا نکردند و از هیچکس هم چیزی نشنیدند.
هوش مصنوعی: آنها در هر دشت و بیابان میتاختند و پرچم خود را بر بالای کوهی برافراشته بودند.
هوش مصنوعی: به این صورت که وقتی ماه کامل در آسمان میدرخشد، دیگر اثری از دشت، بیابان و مسیر باقی نمیماند.
هوش مصنوعی: آنها از آنجا عبور نکردند و به خبر شیر خوشحال نرسیدند.
هوش مصنوعی: آنها با شتاب به دامان یک کوهسار رسیدند و هر دو سوار بر اسب بودند.
هوش مصنوعی: کوهی را دیدند که سرش به آسمان رسیده و نگهبان بر قله آن سلطنت میکند.
هوش مصنوعی: زحل مانند کلاغی است که بر فراز آن نشسته و زمانه در زیر سایه گستردهاش پنهان شده است.
هوش مصنوعی: در تمام باغ پر از سنبل و لاله، هر گوشهای صدای ناله و شکایت پرندگان به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: دو فرسخ به آن کوه رفتند و دوباره با افتخار برگشتند.
هوش مصنوعی: آن دو آزادگان زیبایی و درخشندگی لعل، یاقوت و فیروزه را مشاهده کردند.
هوش مصنوعی: در هر طرف، بلورهای زیادی را دیدند که مانند خورشید میدرخشیدند.
هوش مصنوعی: ناگهان، گنبدی پیدا شد و مردم با عجله به سمت آن رفتند.
هوش مصنوعی: در میان برهمن، پیرمردی با استعداد و هنرمند وجود داشت که سنی بسیار داشت و بسیار با تدبیر و اندیشمند بود.
هوش مصنوعی: گیاهان به شکل دو سر و چون چهره زیبایی، در حال پرستش و عبادت، در برابر پروردگار خود قرار دارند.
هوش مصنوعی: وقتی آن دو نفر آن پیر را دیدند، متوجه شدند که بدنش لاغر است ولی روحش پر از روشنی و زندگی است.
هوش مصنوعی: آنها پیاده شدند و به سمت جلو رفتند و ستایش کردند به روش و آیین خود.
هوش مصنوعی: ای مرد دانا و آگاه که دارای دل شاد و آزاد هستی، بیدار و زندهای.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده که در زندگی خود، نه کسی را برای کمک داری و نه دوستی یا همراهی که بتوانی به او دل ببندی.
هوش مصنوعی: چرا به سوی شهری آباد و خوشمنظر میروی، در حالی که از نعمتها و لذتهای زندگی بهرهمند خواهی شد؟
هوش مصنوعی: برای اینکه این زندگی تلخ و سخت را تحمل کنی، باید برای تو گریه کرد.
هوش مصنوعی: خوب نیست که در این کوهستان تنها باشم، زیرا جز خداوند کسی دیگر نیست که با من باشد.
هوش مصنوعی: برهمن مبتدی اینگونه پاسخ داد: ای کسانی که نام شما در زمینه مبارزه بلند آوازه است،
هوش مصنوعی: زندگی در این دنیا پر از تنوع و زیبایی است، اما انسانهای عاقل نباید در امور دنیا زیاد توقف کنند و باید در حرکت و تلاش باشند.
هوش مصنوعی: این باغ دو در دارد؛ اگر از یکی وارد شوی، در دیگری هم میتوانی به سمت دیگری بروی.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان زندگی کند، دلش را با دلخوشیهای زودگذر و مادی درگیر میکند.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهد توانست از این قصر رهایی یابد، در حالی که تنش از غم، رنج و آز رنج میبرد.
هوش مصنوعی: شخصی تلاشهای زیادی میکند تا ثروت جمعآوری کند، اما در عوض، دلش با داشتن طلا و نقره و مال خوشحال نمیشود.
هوش مصنوعی: بدان که وقتی کسی را عزیز و محترم ببینند، در کنار او همه به احترام و خدمت ایستادهاند، حتی غلام و کنیز.
هوش مصنوعی: زمانی که اوضاع و احوال به این شکل و ترتیب باشد، ناگهان مرگ به سراغ انسان میآید و او را غافلگیر میکند.
هوش مصنوعی: او در هیچ زمانی به کسی پناه نمیدهد، نه به خاطر ثروت و نه به خاطر وعدههای امن.
هوش مصنوعی: بدون اختیار، جانش را فدای دلش میکند که در پی خانه و ثروت است.
هوش مصنوعی: اگر انسان آزاده و نیکنفس باشد، به جهنم نخواهد رفت و روانش به سرنوشت بد نخواهد افتاد.
هوش مصنوعی: کسی که از او چیزی به دست نیاید، به خاطر نداشتن آرامش و شلختگی حالش به جایگاه پایینی میرسد.
هوش مصنوعی: او در طول شب و روز در تلاش و تفکر بود و همواره مشغول فکر کردن به تأمین روزی و نان خود بود.
هوش مصنوعی: بهتر است که آدمی در زندگی، گوشهای مجزا را انتخاب کند تا در پیشگاه خداوند، مانند نیکان و نیکوکاران قرار گیرد.
هوش مصنوعی: هر کس در زندگی خود به خوبی و نیکی عمل کند، پس از مرگ پاداشش بهشت خواهد بود.
هوش مصنوعی: از دل ما غم رخت بربسته است و ما هیچ اطلاعاتی جز این در اختیار نداریم.
هوش مصنوعی: قلواد به مرد خردمند گفت که دیگر از این بیشتر فکر نکن.
هوش مصنوعی: برهمن به این شکل پاسخ داد که نیکی تو چهارچندان و بسیار است ای بزرگمرد.
هوش مصنوعی: ابتدا با زبان خوش و مهربان صحبت کن تا هرگز دچار آسیب و زیان نشوی.
هوش مصنوعی: دوم، راستگو و صادق باش و همیشه به درستی عمل کن؛ چراکه در زندگی، گاهی باید با دیگران ارتباط برقرار کنی و رفتارهایت تأثیرگذار خواهد بود.
هوش مصنوعی: به خداوند اعتماد کن و به او توکل نما. از این بزرگمرد خوشبخت، چیزهایی بیاموز و شنیدنیها را در نظر بگیر.
هوش مصنوعی: اگر کار بدی انجام دهی، دیگر نمیتوانی انتظار داشته باشی که مانند یک فرد نیکوکار رفتار کنی یا به راهی درست هدایت شوی.
هوش مصنوعی: دو رنگی و عدم شناخت حقیقت باعث شد که همه به ناسپاسی و بیاعتنایی دچار شوند.
هوش مصنوعی: بخل و حسد بدترین ویژگیها هستند و اگر از چنین صفاتی دوری کنی، زندگیات بهتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: دل هیچ کس را نرنجان، زیرا هیچ چیزی بدتر از آسیب رساندن به دیگران نیست.
هوش مصنوعی: اگر این کارها را انجام دهی، شادمان باش و از غم خود رها باش.
هوش مصنوعی: سخنگو گفت: ای مرد خوب، از سخنان تو جانم به زحمت افتاده است.
هوش مصنوعی: سوالی دیگر از مرد سالخورده دارم، زیرا هر چیزی که گفتی برایم خوشایند بود.
هوش مصنوعی: من در دل خود مدیری را دارم که با زیبایی و لذت شناخته میشود و او را سپهدار سام مینامند.
هوش مصنوعی: هنر به عنوان یک فضیلت، در دل عقل و اندیشه جا دارد و به همین خاطر به جهان ارزش و عظمت بخشیده است.
هوش مصنوعی: همانند طوطی که وقتی شکر از او دور میشود، دلش به سمت پرواز کردن و گشت و گذار میرود.
هوش مصنوعی: وقتی که بازی به جدال تبدیل شود و شاه بر اثر خشم عصبانی شود، هوا نیز آشفته میشود و دیگر بازگشتی به حالت قبلی نخواهد بود.
هوش مصنوعی: شاید مثل بلبل باشد که وقتی گل را نمیبیند، از باغ پرواز میکند و سرش را به سمت دیگری میبرد.
هوش مصنوعی: مانند سیمرغ که از قله قاف پرواز کرد، به آسمان رفت و سفرش را آغاز نمود.
هوش مصنوعی: ما او را در هیچ جایی ندیدیم، اما از غمش اشکهای ما مانند گوهر درخشید.
هوش مصنوعی: اگر تو از حال ما باخبر هستی، لطفاً نشانی از سام پرخاشجو به ما بده.
هوش مصنوعی: دلم از دیدن آن پریدخت بینصیب است و به خاطر همین غصه و درد، زندگیام به سختی میگذرد.
هوش مصنوعی: نمیدانیم که روزگار ما را به کجا میبرد و سرنوشت کارهایمان چگونه خواهد بود.
هوش مصنوعی: بدن ما به خاطر سختیها و ناملایمات زندگی آسیب دیده و از شدت رنجها به هم ریخته و ناخوش است.
هوش مصنوعی: او به سپس به برهمن گفت که ای نامآوران شمشیرزن، شما در این کار مجرب هستید.
هوش مصنوعی: بگویم که رفتار و اعمال سام چگونه است، چونکه او رئیس و پیشوای خود است.
هوش مصنوعی: او در زندگی خود زجر و درد زیادی را تحمل کرده است، اما همهی لذتها و خوشیهای او در زیر فشار و زخمهایی که تحمل کرده، قرار دارد.
هوش مصنوعی: از اینجا تا ده روز مسیر طولانی است، اگر هر دو به راه ادامه دهند، با مشکلات و سختیهای زیادی روبرو خواهند شد.
هوش مصنوعی: ناگهان یکی از مردان دانا و باتجربه، با کلامی ملایم و دلنشین، خود را نشان داد.
هوش مصنوعی: در آن دشت، میتوانی گلههای زیادی از حیوانات را ببینی و چشمهای که اطرافش آزاد و رهاست.
هوش مصنوعی: از فردی که در زمینه جنگ و نبرد کار میکند بخواهید تا درباره او بگوید، زیرا او اطلاعات کاملی از او دارد.
هوش مصنوعی: بنگرید که چطور رنگینکمان زمینش از گلهای لاله به رنگهای سرخ و زرد درآمده است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که سخن از پریدخت به دست یکی از موجودات شیطانی افتاده است.
هوش مصنوعی: کجا است نام آن موجود زشت که ابرها به خاطر او نمیتوانند آزادانه حرکت کنند و اژدها از او رها نمیشود؟
هوش مصنوعی: موجودی نادان و احمق که بسیار زیرک است، مانند دیوی که از عمق دریا سر و صدا میکند.
هوش مصنوعی: لشکری عظیم و پرشمار از دیوهای جادوگر وجود داشت که همگی تحت نظارت و قضاوت بودند.
هوش مصنوعی: دست آن فرد شرور تحت تأثیر موجودی جادویی است که جمشید در روزگار خود به آن وابسته بود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چهار عنصر اصلی از آنچه که وجود دارد، شکل گرفته و بر روی نام خوشبخت و فرخنده سام قرار گرفته است. اشاره به این دارد که وجود سام از ترکیب این عناصر به وجود آمده و هویتی خاص یافته است.
هوش مصنوعی: جمشید، که نماد شکوه و زیبایی است، با استفاده از خاک، آتش، آب و باد، به بهترین شکل ممکن زینت یافته و ساخته شده است.
هوش مصنوعی: اکنون ابرها در آنجا نشستهاند و درختی بزرگ و شگفتانگیز مثل یک جادوگر پر از رمز و راز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: بیایید سپهسالار خوشبخت به زودی با هم آن سحر و جادو را باطل کند.
هوش مصنوعی: طلسم دیگری دوباره نمایان میشود، اگر کسی بخواهد خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: بزرگانی که از نسل نامداران هستند، هرگز نمیگذارند که حس کینه و دشمنی بر آنها غلبه کند و همیشه در آرامش به سر میبرند.
هوش مصنوعی: پس از ۹۳۵ سال، مردی پیدا خواهد شد که به دنبال گنج میگردد.
هوش مصنوعی: طلسم سپهبد از دست میآید و با این کار، سام به راه حلی دست پیدا میکند و پیروزی را به دست میآورد.
هوش مصنوعی: جهاندار سام برای اینکه بتواند کاری بزرگ و مردانه انجام دهد، مشکلات و زحمتهای زیادی را متحمل میشود.
هوش مصنوعی: آنگاه دختر زیبا و دلربا با چهرهاش، نامی را در دست میگیرد که همگان او را میشناسند.
هوش مصنوعی: به سرعت به سوی او بروید تا جان تاریک شما روشن و روشنتر شود.
هوش مصنوعی: دو جوان بر روی زمین بوسه زدند و از نیروی جادو به بلندای روشنی صعود کردند.
هوش مصنوعی: از دامنه کوه به سرعت پایین آمدند و به سمت سام، پدر شیر، رفتند.
هوش مصنوعی: دو شیر مشهور، که در جستجوی شکار بودند، از صحنه دور شدند و بلافاصله چشمهای نمایان شد.
هوش مصنوعی: دستهایی را دیدند که به زیبایی بهشت میمانند، تو گفتی که این زیبایی از عطر مشک ناشی میشود.
هوش مصنوعی: شتران به وفور در هر سو پراکنده شدهاند و به دلیل زاد و ولد و افزایش جمعیت، دنیا پر از آنها گشته است.
هوش مصنوعی: بزرگان قدرتمند و محترم مانند کشتیهایی هستند که در دریا ثابت و مقاوم ایستادهاند.
هوش مصنوعی: همه در حرف و سخنگویی مشغول شدهاند، اما در عین حال هیچکس حقیقت را بیان نمیکند. در حالی که ظاهر همه پنهانکنندهی واقعیت است و خود را پوشاندهاند.
هوش مصنوعی: از شادی و سرمستی بر آمده و سر خود را بر روی چرخ گردش زمان گذاشته، در پی یکدیگر هستند.
هوش مصنوعی: همه جا پوشیده از برف شده، بهطوریکه گویی در آن دشت برف باریده است.
هوش مصنوعی: یک سوارکار به دنبال شترها در حال حرکت است و سرش را برای یافتن آنها پایین آورده است.
هوش مصنوعی: ناگهان قلواد به او گفت: شخصی از او خبر کمی میخواهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.