گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۴

 

وفا جستن از خلق خاقانیا بس

که جستن به اندازهٔ جهد باشد

مگو کز جهان دیده‌ام نیک عهدی

غلط دیده باشی که بدعهد باشد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۲

 

که گفت آنکه خاقانی سحرپیشه

دگر خاص درگاه سلطان نشاید

بلی راست گفت او و پی بردم آن را

که دیو آبدار سلیمان نشاید

گرانی ببردم ز درگاهش ایرا

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۶ - بالبدیهه در مدح ابوالهیجا خاقان اکبر منوچهر بن فریدون شروان شاه

 

سلاطین نژادا خلیفه پناها

توئی مملکت بخش و اسلام پرور

از آن گشت شروان سمرقند اعظم

که گردون تو را خواند خاقان اکبر

اثیر است و اخضر به بزم تو امشب

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴۳ - در مرثیهٔ رشید الدین فرزند خود

 

پسر داشتم چون بلند آفتابی

ز ناگه به تاری مغاکش سپردم

به درد پسر مادرش چون فروشد

به خاک آن تن دردناکش سپردم

یکی بکر چون دختر نعش بودم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۰

 

دلی داشتم وقتی، اکنون ندارم

چه پرسی ز من حال دل چون ندارم

غریق دو طوفانم از دیده تا لب

ز خوناب این دل که اکنون ندارم

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۲ - در شکر ایادی و انعام رئیس شمس الدین والی ارجیش

 

رفیقا شناسی که من ز اهل شروان

نه از بیم جان در شما می‌گریزم

خطائی نکردم به‌حمدالله آنجا

که اینجا ز بیم خطا می‌گریزم

چه خوش گفت سالار موران که با جم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۳

 

نه سیل است طوفان نوح است ویحک

من از نوح طوفان سزا می‌گریزم

ز ارجیش ز انعام صدر ریاست

ز فرط حیا بر ملا می‌گریزم

چو سیمرغ از آشیان سلیمان

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۵ - خاقانی برای دوستی اسب و این شعر را فرستاد

 

زهی عقد فرهنگیان را میانه

میان پیشت اصحاب فرهنگ بسته

علی رغم خورشید دست ضمیرت

حلی بر جبین شباهنگ بسته

چنان جادوی بخل را بسته جودت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۰

 

ز آب سخن بحر ارجیش را من

مدد می‌دهم تا تو تاثیر بینی

ازین بحر ماهی گرفتندی اکنون

چو من آمدستم صدف گیر بینی

خاقانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode