گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - من کلامه غفرله

 

زهی قدرت از عالم فکر برتر

وجود تو بر فرق ایام افسر

جلال تو از فکرت عقل بیرون

کمال تو از مدرج وهم بر تر

بانصاف تو زنده جان شریعت

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - قصیده

 

زهی ملک و دین از تو رونق گرفته

ز تیغت جهان ملت حق گرفته

شهنشاه عالم که گشتست عالم

ز عدلت شکوه خورنق گرفته

زحزم تو اسلام سدی کشیده

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

غمش در دل تنگ ما می‌نشیند

ندانم بر آتش چرا می‌نشیند

دلم نیز مستوجب هر غمی هست

که بر شاهراه بلا می‌نشیند

مرا بر سر آتشی می‌نشاند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

تو گر سرد چندین بگوئی نشاید

ور آزار دلها بجوئی نشاید

بران کو کهین دوستدار تو باشد

بهر دم بپائی بپوئی نشاید

گهی دوستی گاه دشمن ندانی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

چه باشد اگر با همه دوستگاری

مرا گوئی ای خسته چون میگذاری

نه با تو وصالی نه از تو سلامی

بنام ایزد الحق چه فرخنده یاری

گهی نوش صرفی گهی زهر نابی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

زهی بیوفا خود نگوئی کجائی

اگر هرگزم خود نبینی نیائی

ندانستم از تو من این زود سیری

نبردم گمان بر تو این بیوفائی

اگر چند ترکان همه تنگ چشمند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
sunny dark_mode