گنجور

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۵

 

غم مسکن و فکر مأوا ندارم

عجب نیست گر در دلی جا ندارم

درین بحر از خجلت تنگ ظرفی

حبابم که چشمی ببالا ندارم

شکفته رخ از فقر همچون سرابم

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹

 

جنون تا بداد اسیران رسیده

ز داغش چه سرها بسامان رسیده

غم از هر طرف ساغری پیشم آرد

چو هشیار در بزم مستان رسیده

نه از لخت دل خانه ام گلستان شد

[...]

کلیم
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۹

 

زتیغ تو بر دل در آشنائی

گشادیم شاید ازین در در آئی

نگه را بمژگان رسان، چند باشد

میان دو همخانه ناآشنائی

سر الفت ابروان تو گردم

[...]

کلیم
 
 
sunny dark_mode