ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۱، ۵۲
سخن جز به اندیشه با کس مکن
یکی مرد باش آشکارا سخن
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۳
به مرد بدآیین مده وام هیچ
وگر وام خواهد ازو رخ بپیچ
گه وام دادن ره داد پوی
به آیین بده وام و بیشی مجوی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۴
زن باخرد را ز جان دوست دار
که باشد زن باخرد دستیار
زنی جوی فرزانه و شرمگین
هشیوار و آرام و آرزمگین
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۵
تهیدست مرد جوانمرد راد
چو دخت از تو خواهد ببایدش داد
چو شد مرد، کارآگه و خوبخیم
نباشد ز درویشیاش هیچ بیم
چه باک ارنه بالایش آراسته
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۶
بهمردمبر افسوس و خواری مکن
بویژه به مهسال مردکهن
که روزی تو مهسال گردی و پیر
همان بینی از رببدکان هژبر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۷
به زندان مکن آبرومند را
میفکن نهال برومند را
(جوان گنه کاره دربان مکن
به زندان مر او را نگهبان مکن)
کسی کاو ندارد ز یزدان هراس
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۸
چو داری پسر ده به فرهنگیان
دبیری بیاموزش اندر میان
دبیری ورا دیده روشن کند
دلش خرم و مغز گلشن کند
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۹
چو خواهی به تیزیسرایی سخن
نگه کن بدان گفتهٔ خویشتن
بساگفته کان را نبایست گفت
بسا گفته کآن را نباید نهفت
بهجای خموشی سخن سر مکن
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۱
کسی کشفکندیوکردیشخوار
مدارش به نزدیک خویش استوار
چو خواهی کنیدستکیری زکس
بجوی آبرومند نادسترس
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۲، ۶۳، ۶۴
ستوده گوش باش و والامنش
خجسته نهاد و فرارون کنش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۵
مکن خودستایی که وارون شوی
به وارونگی کی فرارون شوی
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۷
ز مهسال و بهمرد پرسش نیوش
یکایک به گفتارشان دار گوش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸
مکن هیچ با دزد داد و ستد
کزین داد و استد ترا بد رسد
ز بیداد کوتاه کن دست دزد
چنین است فرمودهٔ اورمزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۰
به هر کار گستاخ نتوان بدن
به هرچیز و هرکس نشاید زدن
میانه به هر چیز و هرکار باش
نه گستاخ باش و نه بستار باش
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۱
به فرمانبری راه نیکی سپار
که خوش بهره یابی ز پروردگار
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۲، ۷۳
سر بیمناکی گنهکارگی است
گنه کاره را تن به آوارگی است
همان بیگناهی تناسانیست
به نیکی سپاسنده ارزانیست
گنه کاره را بیم باشد ز شاه
[...]
ملکالشعرا بهار » منظومهها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۴
به هر کار یکرنگ و یکروی باش
ستوده دل و بافرین خوی باش
یگانه شو و پاک و پاکیزه دین
که مرد یگانه بود بافرین