گنجور

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۱، ۵۲

 

سخن جز به اندیشه‌ با کس مکن

یکی مرد باش آشکارا سخن

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۳

 

به مرد بدآیین مده وام هیچ

وگر وام خواهد ازو رخ بپیچ

گه وام دادن ره داد پوی

به آیین بده وام و بیشی مجوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۴

 

زن باخرد را ز جان دوست دار

که باشد زن باخرد دستیار

زنی جوی فرزانه و شرمگین

هشیوار و آرام و آرزمگین

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۵

 

تهیدست مرد جوانمرد راد

چو دخت‌ از تو خواهد ببایدش داد

چو شد مرد، کارآگه و خوب‌خیم

نباشد ز درویشی‌اش هیچ بیم

چه باک ارنه بالایش آراسته

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۶

 

به‌مردم‌بر افسوس و خواری مکن

بویژه به مه‌سال مردکهن

که روزی تو مه‌سال گردی و پیر

همان بینی از رب‌بدکان‌ هژبر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۷

 

به زندان مکن آبرومند را

میفکن نهال برومند را

(‌جوان گنه کاره دربان مکن

به زندان مر او را نگهبان مکن‌)

کسی کاو ندارد ز یزدان هراس

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۸

 

چو داری پسر ده به فرهنگیان

دبیری بیاموزش اندر میان

دبیری ورا دیده روشن کند

دلش خرم و مغز گلشن کند

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۵۹

 

چو خواهی به ‌تیزی‌سرایی سخن

نگه کن بدان گفتهٔ خویشتن

بساگفته کان را نبایست گفت

بسا گفته کآن را نباید نهفت

به‌جای خموشی سخن سر مکن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۰

 

بجو راستگو مرد، پیغامبر

کجا راست آید پیامت بسر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۱

 

کسی کش‌فکندی‌وکردیش‌خوار

مدارش‌ به ‌نزدیک خویش استوار

چو خواهی کنی‌دستکیری زکس

بجوی آبرومند نادسترس

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۲، ۶۳، ۶۴

 

ستوده گوش باش و والامنش

خجسته نهاد و فرارون کنش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۵

 

مکن خودستایی که وارون شوی

به وارونگی کی فرارون شوی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۶

 

به نزد خدا و خداوندگار

ز نامرزی خویشتن شرم دار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۷

 

ز مهسال و به‌مرد پرسش نیوش

یکایک به گفتارشان دار گوش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۸

 

مکن هیچ با دزد داد و ستد

کزین داد و استد ترا بد رسد

ز بیداد کوتاه کن دست دزد

چنین است فرمودهٔ اورمزد

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۶۹

 

تن از دوزخ و بیم روز بدی

نگهدار و بادافره ایزدی

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۰

 

به هر کار گستاخ نتوان بدن

به هرچیز و هرکس‌ نشاید زدن

میانه به هر چیز و هرکار باش

نه گستاخ باش و نه‌ بستار باش

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۱

 

به فرمانبری راه نیکی سپار

که خوش بهره یابی ز پروردگار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۲، ۷۳

 

سر بیمناکی گنهکارگی است

گنه کاره را تن به آوارگی است

همان بیگناهی تناسانیست

به نیکی سپاسنده ارزانیست

گنه کاره را بیم باشد ز شاه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » ارمغان بهار » فقرۀ ۷۴

 

به هر کار یکرنگ و یکروی باش

ستوده دل و بافرین خوی باش

یگانه شو و پاک و پاکیزه دین

که مرد یگانه بود بافرین

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۹
sunny dark_mode