عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۴
دل دمخسینوس شد ناشکیب
کخ در کار عذار چه سازد فریب
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۵
بود مرد آرمده در بند سخت
چو جنبنده گردد شود نیکبخت
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۶
فکندش بیک زخم گردون ز کفت
چو افکنده شد دست عذرا گرفت
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۷
بسی خیم ها کرده بود او درست
مر این خیم های و را چاره جست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۸
درآمد در آن خانۀ چون بهشت
بروز رش از ماه اردیبهشت
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۹
بچشم اندرون دیده از رون اوست
بجسم اندرون جنبش از خون اوست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۰
به آسیب پای و بزانو و دست
همی مردم افکند چون پیل مست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۱
تنی چند از موج دریا برست
رسیدند نزدیکی آبخوست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۲
بصد جای تخم اندر افکند سخت
بتندید شاخ برآور درخت
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۳
ولیکن روانم ز تو سیر نیست
دلم چون دل تو بکفشیر نیست
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۴
چو شب رفت و بر دشت پستی گرفت
هوا چون مغ آتش پرستی گرفت
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۵
مرا هرچه ملک و سپاهست و گنج
همی زان تست و ترا زوست خنج
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۶
بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ
زمینی همه روی او دیولاخ
بدیدن درشت و به پهنا فراخ
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۷
سخنور چو رای روان آورد
سخن بر زبان ردان آورد
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۸
برو جست عذرا چو شیر نژند
بزد دست و چشم ادانوش کند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۱۹
اگر بر سر مرد زد در نبرد
سرو قامتش بر زمین پخچ کرد
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۰
ز بس کش بخاک اندرون گنج بود
ازو خاک پی خسته (خوسته) را رنج بود
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۱
ز بس کینه جوی و دژ آهنگ بود
فراخای گیتی برو تنگ بود
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۲
ز دریا بخشکی برون آمدند
ز بر بر سوی زیفنون آمدند
عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر متقارب » شمارهٔ ۲۳
سلیسون شه فرّخ اخترش بود
فلقراط شه را برادرش بود