افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
همه رخت زر دوز کرده ببر
نهاده بسرشان کلههای زر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
همه مردمان جامها پر ز زر
سر دستشان بود در رهگذر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بگنجور گوئید تا گنج زر
جواهر ز هر گونه گونه گهر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
یکی گفت خوش باد آهوی نر
که از آن همه شادی آمد به بر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
چو کامپویه بشنید خود این خبر
که مه مهر او کرده عزم صفر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
هم از تختخواب و ز کرسی زر
ز چیزی که بد در خور تاجور
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بگفتا شدم شاد از این خبر
کنم دیده روشن بروی پسر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
خشایار بوسید دست پدر
پدر گفت خوش آمدی از سفر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
بسر ریختندش ز زرو گهر
ز یاقوت و از سکه های دگر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
سپس خوان سالار آمد ز در
بنزد شهنشه فرو برد سر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۴ - تحصیل اجازه خشایار از پدرش برای رفتن به شکار
هم از مرغ بریان و ماهی نر
هم از کبک و دراج و مرغ دگر
افسرالملوک عاملی » کوروش نامه » بخش ۳۵ - وصیت داریوش به فرزند خود و بر تخت نشستن خشایارشا
دریغا از آن شاه نیکو گُهَر
دریغا از آن سرور با هنر
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
که فردا شود خاک من سر بسر
گل کوزه اندر کف کوزهگر
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - ساقینامه
علی ولی صهر خیرالبشر
خداوند دین حیدر حیه در
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۸ - نصیحت
نه چون مدت عمرت آید به سر
بگویند ای کاش از این زودتر
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۵۹ - حکایت
ز لعل و ز یاقوت و در و گهر
ز گنج فراوان ز سیم و ز زر
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
رخ ما شده زرد: زین باد زرد
ازین باد شد، خاک، ما را به سر
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
بسی قتل و غارت نمایند بر
مر آن مردمی را که دارند زر
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴ - در صفحه غرب
یکی بیرق شیر و خورشید نر
بباید شدن هادی ما نه زر
میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - گلهای پژمرده
به او می ندارند، هرگز نظر
بدین جرم، کورا نباشد ضرر!