×
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
لغزش به بخش حاشیههای شعر
|
|
لغزش به بخش تصاویر نسخههای خطی، چاپی و نگارههای هنری مرتبط با شعر
|
|
لغزش به بخش ترانهها و قطعات موسیقی مرتبط با شعر
|
|
لغزش به بخش شعرهای همآهنگ
|
|
لغزش به بخش خوانشهای شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
به اشتراکگذاری متن شعر جاری در گنجور
|
|
مشابهیابی شعر جاری در گنجور بر اساس وزن و قافیه
|
|
مشاهدهٔ شعر مطابق قالببندی کتابهای قدیمی (فقط روی مرورگرهای رومیزی یا دستگاههای با عرض مناسب)
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
هرآن کس که او برگزیند رواست
جهاندار بربندگان پادشاست
یکی غلغل از باغ و ایوان بخاست
که گفتی شب رستخیزست راست
چنین گفت سودابه کاین نیست راست
که او از بتان جز تن من نخواست
بترسید و ز شاه زنهار خواست
که این خواب را کی توان گفت راست
زمین تا لب رود جیحون مراست
به سغدیم و این پادشاهی جداست
سیاووش ورا دید بر پای خاست
بخندید و بسیار پوزش بخواست
بدو گفت چون کارها گشت راست
چو گرسیوز ار بازگردد رواست
گر او را ببخشد ز مهرش سزاست
که بر مهر او چهر او بر گواست
ز داد جهان آفرین این سزاست
که گردد زمانه بدین جنگ راست
خروش تبیره ز میدان بخاست
همی خاک با آسمان گشت راست
عنان را بپیچید بر دست راست
بزد بار دیگر بران سو که خواست
فرود آمد و شاه برپای خاست
برو آفرین ز آفریننده خواست
از افراسیاب ار بخواهی رواست
چنو بت به کشمیر و کابل کجاست
ازان پادشاهی خروشی بخاست
تو گفتی زمین گشت با چرخ راست
چو فرمان دهد من بران سان که خواست
برآرم یکی جای تا ماه راست
تو پیمان چنین داری و رای راست
ولیکن فلک را جز اینست خواست
از آورد نیزه برآورد راست
زره را بینداخت زان سو که خواست
ز گوهر مرا با دل اندیشه خاست
که یاد آمدم زان سخنهای راست
دلاور سه اسپ تگاور بخواست
همی تاخت یکسر شب و روز راست
به ایرانیان گفت رستم کجاست
که گوید که او روز جنگ اژدهاست