گنجور

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

زهی از دو رخ شاه دنیا و دین

به مهر کتف خاتم المرسلین

ز خاتم سیمان ازان ملک یافت

که نام تواش بود نقش نگین

یسار است دنیا یمین آخرت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

دلم نقطه درد افتاده است

درین نقطه کی فرد افتاده است

سرشکم به رخ نقطه سرخی است

که بر صفحه زرد افتاده است

جگر بی تو گرم است و دل نیز گرم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

ندارم دریغ از غمت هیچ چیز

که مهمان ناخوانده باشد عزیز

اگر بستیت کلک شاپور نقش

شدی خسروت بنده، شیرین کنیز

پی قیمت چون تو سیمینبری

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

شب از گریه چندان گهر سفته ام

که تا روز غرق گهر خفته ام

ولی چون تو را درنیاید به گوش

چه سود این گهرها که من سفته ام

به جمعیت وصل ره چون برم

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

کیم من که وصلت تمنا کنم

بدین دیده رویت تماشا کنم

همین بس که از خود گرفته کنار

میان سگان درت جا کنم

عمامه مرا درد سر می دهد

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

خدایا به آن سرو نازم رسان

به آن دلبر دلنوازم رسان

سرم را بود منزل آن آستان

به سرمنزل خویش بازم رسان

پریشانم از هجر همراز خویش

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸

 

دلا بین ز توبه به کارم گره

قل استغفرالله مما کره

چو مطرب خراشد رگ چنگ را

ز کارم گشاید به ناخن گره

چو شب ماه را تیر آهم بخست

[...]

جامی
 
 
sunny dark_mode