گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

جهان، جان فشاند چو روی تو بیند

نه روی تو، گر خاک گوی تو بیند

نه بیند صبا رنگ گل با رخ تو

وگر نیز، بیند به روی تو بیند

سمن زار جان، چون سحر خوش بخندد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

شبِ دوش، با دوست می خورده ام

بگو نوش، کز دست وی خورده ام

بخصل سبک باج جان برده ام

بد او، کران، ملک ری خورده ام

من و مجلس خاک در کل عمر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

بر آن کس که کمتر ز سگ باد پیشت

چرا شیر طاقی کند چشم میشت

رخت، عهد دلها، از آن داد فتوی

بفرمان من غمزه جور کیشت

بصد ساله ره، خون عاشق بریزی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵

 

زهی دست بیضات چون تیغ خورشید

جهان را شده نیک از او حالت بد

قلم وار دادی زبان خرد را

چو دفتر نشان کردم این بر دل خود

نه همچون دوات سیه کاسه مانم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

الا ای برید روان، باد صبح

کت از خلد عار آید و گلشنش

چو آئی بدرگاه قاضی القضات

دعاهای بی حد رسان از منش

بگو، ای فلک با همه ارتفاع

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode