حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بوددیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاکبر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکردعشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۶
دانه خال تو روزی که مرا در دل بود
حاصل روی زمین از من بی حاصل بود
مست نازی که تسلی به خبر بودم ازو
در میان من و او بیخبری حایل بود
نیست امروز غم روی زمین بر دل من
دایم این آینه را آینه دان از گل بود
ریخت در دامن صحرای جنون باد بهار
نقد رازی که مرا غنچه […]

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
تیشه بر پا زدی ار داغ منش در دل بود
آن قوی پنجه که در کوهکنی کامل بود
بچه دل آینه عکس تو در آغوش کشید
مگر از آه سحرگاهی ما غافل بود
بردم از سوز جگر لابه ز حد پیش رقیب
حالت غرقه ندانست که در ساحل بود
تند بگذشت و مرا سیل غم از سر بگذشت
شکرها دارم از این […]
