گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۱

 

یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد

عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد

سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود

خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد

از فضا کم نشود وحشت خونین جگران

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۲

 

زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد

خشم را هر که فرو خورد توانا گردد

چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام

به چه امید کسی بادیه پیما گردد؟

آب گوهر چه غم از تلخی دریا دارد؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۳

 

نفس از توبه صادق دم عیسی گردد

دست از بیعت تقوی ید بیضا گردد

پرتو شمع محال است به روزن نرسد

دل چو روشن شود اعضاء همه بینا گردد

گرد عصیان اگر از چهره دل پاک کنی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۴

 

جوهر می ز رگ ابر مثنی گردد

از شفق رنگ می لعل دو بالا گردد

یک زمان پرده ازان روی دل آرا بردار

تا سیه خانه این دشت سویدا گردد

خاکساری است که از درد طلب می پیچد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۵

 

پنبه گوشم اگر پنبه مینا گردد

مستی باده گلرنگ دو بالا گردد

گردبادش نفس سوخته خواهد گردید

گر غبار دل من دامن صحرا گردد

روز در سینه تاریک تو شب می گردد

[...]

صائب تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴۱

 

هرچه آنجاست چو آنجا روی‌اینجاگردد

چه خیال است‌ که امروز تو فردا گردد

در مقامی‌ که بود ترک و طلب امکانی

رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد

جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ

[...]

بیدل دهلوی
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

هر که را راه سخن وا شده موسی گردد

هر که پاس دم خود داشت مسیحا گردد

هر که او پاک درون تر گرهش مشکل تر

که گهر وانشود بحر اگر واگردد

اطلس کار جهان را نه چنان بافته اند

[...]

سعیدا
 
 
sunny dark_mode