گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۲

 

یاد روی تو هم‌آغوش گلستانم کرد

لذت درد تو آسوده ز درمانم کرد

کفر و دین باختم از نیم‌نظر بر رخ دوست

دیده رسواشده گبر و مسلمانم کرد

نفسی بی تو گر از سینه تنگم سر زد

[...]

قدسی مشهدی
 

بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰

 

رخنه ها از مژه آن ترک در ایمانم کرد

چه بگویم که چه کاری به دل و جانم کرد

عزم کرده است همانا که کندتعمیرم

ورنه از ریشه سبب چیست که ویرانم کرد

نه من از گردش ایام پریشان شده ام

[...]

بلند اقبال
 

صامت بروجردی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد

سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد

گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک

زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد

چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز

[...]

صامت بروجردی
 

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

کفر زلف تو دگر باره مسلمانم کرد

کافری راهنمائی سوی ایمانم کرد

گبرکی بودم بهروز لقب، نور رسول

تافت از روزن دل حضرت سلمانم کرد

مکن انکار که از همت مردان چه عجب

[...]

میرزا حبیب خراسانی
 

شاطر عباس صبوحی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵ - شب هجران

 

دیده در هجر تو شرمندهٔ احسانم کرد

بس که شب‌ها گهر اشک به دامانم کرد

عاشقان دوش ز گیسوی تو دیوانه شدند

حال آشفتهٔ آن جمع پریشانم کرد

تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد

[...]

شاطر عباس صبوحی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷

 

غم عشقت نه همین قصد دل و جانم کرد

که ره عقل زد و رخنه به ایمانم کرد

مات خود ساخت مرا چون که بمعنی نگرم

آنکه در صورت زیبای تو حیرانم کرد

همچو پرگار که در دایره سرگردانست

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode