گنجور

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۱

 

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

آخرالامر گل کوزه‌گران خواهی شد

حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است

[...]

حافظ
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۱

 

درک هر راز کجا زان عجمی زاده کنی

گرنه آیینه چو آیینه او ساده کنی

زیب مشاطه صفایی ندهد آن بهتر

که قناعت به همان حسن خداداده کنی

چون صبا معتکف طرف چمن شو شاید

[...]

نظیری نیشابوری
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۳

 

دل چون شیشه خود گر تهی از باده کنی

کوری دیو هوا، پر ز پریزاده کنی

آنچه از مهلت ایام نصیب تو شده است

آنقدر نیست که برگ سفر آماده کنی

بنده آزادکنان بند خود افزون سازند

[...]

صائب تبریزی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵

 

لوح دل را اگر از نقش دوبی ساده کنی

خاطر از خانقه و میکده آزاده کنی

هر سر خار بیابان شجر طور بود

دیده گر آینه حسن خداداده کنی

در خرابات به یک ساغر می نستانند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹۴

 

خاطر از دردسر بیهده آزاده کنی

سر اگر در ره رندان دل افتاده کنی

لوحت آخر اجل از نقش خودی ساده کند

حالیا مصلحت آن است که خود ساده کنی

همچو گل می رود از کف به نسیمی، هشدار

[...]

حزین لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه

 

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی

رضاقلی خان هدایت
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

لوح دل را اگر از نقش خطا ساده کنی

خویش را آینۀ حسن خدا داده کنی

تا نگردد دلت از نائرۀ عشق کباب

طمع خام بود گر هوس باده کنی

خانه را پاک کن از غیر که یار است غیور

[...]

غروی اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۵ - أیضاً تضمین غزل خواجه حافظ علیه‌الرحمه

 

ای نشسته بغلط یاد ز استاده کنی

بایدت هم نظری جانب افتاده کنی

چند و ناکی گله از قسم فرستاده کنی

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode