گنجور

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۱

 

آدمی از برای لذت خویش

زندگانی دراز می خواهد

لیکن آن کس که زندگانی داد

داده خویش باز می خواهد

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۵

 

به هنر فخر کن مکن به گهر

نه همه فخر از آب و گل باشد

زنده ای کو به مرده فخر کند

نه همانا که زنده دل باشد

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۵۹

 

ای کریمان بلح و ممدوحان

جودتان زفتی از زمانه ببرد

مدحتان گفتم و عطا دادید

نجمی راوی از میانه ببرد

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰

 

ای دو چشم اجل به تو نگران

چند خندی زگریه دگران

لقب تو چه سود صدر اجل

چون اجل هست سوی تو نگران

اجل از تو کران نخواهد کرد

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵

 

در جهان تا کریم و مکرم بود

از مدیحم تهی نبود دهان

دهن من تهی از آن مانده ست

کز کریمان تهی شده ست جهان

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸

 

ثقه الدین دراز بادت عمر

کوتهی را به رنج من ره کن

عمر شکر ار دراز می خواهی

به عطا عمر وعده کوته کن

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

نیست با بار و برگ شاخ بقا

شاخ را بار و برگ بایستی

تا برستی ز مرگ عمر عزیز

مرگ را نیز مرگ بایستی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

پیری آمد جوانی از من شد

سال بیشی گرفت و مال کمی

بترین وقت مرمراست که نیست

وقت پیری بتر ز بی درمی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۴

 

رهنما از پی که بایستی

اگر این همرهان نبودندی

زیرکان راکه راست کردی کار

اگر این ابلهان نبودندی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵

 

چون تو را خوان و کاسه نبود

بیهده کوس مهتری چه زنی

بی مروت تو را منی نرسد

ای منی چند از این منیّ و منی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

کبر کم کن که کبر کردن هست

ناپسندیده عقلی و شرعی

تو زخاکی و او ندارد کبر

تبع اصل باش اگر فرعی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای زاقران چنانکه از قرآن

قل هو الله و آیت الکرسی

من زاقبال تو همی پرسم

تو ز ادبار من نمی پرسی

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » قصاید » شمارهٔ ۶

 

دی غریوان شدم به سوی وثاق

بر وصال اختیار کرده فراق

دلم اندر هزاهز هجران

روحم اندر کشاکش احراق

طرب از طبع من گسسته وطن

[...]

ادیب صابر
 

ادیب صابر » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۵

 

مگر آسان شود به یاری بخت

ورنه دشوار می نماید کار

ادیب صابر
 
 
۱
۲
sunny dark_mode