×
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفهشناسی
مرد عارف ز صیت بگریزد
عاقل از ابلهان بپرهیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۴۱ - داستان مهندسی که گنجخانه ساخت
آن که با شیر شرزه آمیزد
خون خود را به رایگان ریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد
گر برآن زخم آید و میزد
خسته از جای برنمیخیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۲ - صفت عدالت
جهل با ظلم خوش درآمیزد
دشمنی ها ازین میان خیزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶۴ - حکایت گراز
لقمههایی کلان برانگیزد
خردههایی از آن فرو ریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۹ - در ریاست سرپاس مختاری
یا چو آیرم زشه نپرهیزد
بخورد هرچههست و بگریزد
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۶ - گل و پروانه
بامدادان نسیم برخیزد
با گل نازنین درآمیزد