گنجور

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۷ - در مدح میر ابوالفتح

 

عشق کو، تا خرد بر اندازد

عود شوقی به مجمر اندازد

درد را در دلم بپالاید

عافیت را به بستر اندازد

مرغ جان را ؛ برد، بباغ گلی

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۰ - در مدح حکیم ابوالفتح

 

صاحبا عید بر تو میمون باد

عید نیز از رخت همایون باد

هر متاعی که ملک تهنیت است

نزد روز و شب تو مرهون باد

آستانت پناه دورانست

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲۳ - درستایش حکیم ابوالفتح

 

صبحدم کز دریچه ادراک

نگرستم به ساحت افلاک

شاهد طبع خویشتن دیدم

رسته از قید آب و آتش و خاک

بند برقع گشاده و سرمست

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴۳ - چیستان در وصف شمع

 

چیست آن جوهر هدایت فن

آسمان مولد و زمین مسکن

شوخ آیینه روی روشندل

رند ژولیده موی تر دامن

سوزش در حراست رشته

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۴۹ - در مذمت می

 

کردم ز شراب ناب توبه

وز گفته ناصواب توبه

میساختمش بباده ممزوج

بی خستگی از گلاب توبه

در لفظ شراب چون بود آب

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۵۴ - در منقبت حضرت ختمی مرتبت (ص)

 

ای دل راهزن که از عرشم

به حضیض ثری فرستادی

ای ستم دوست کز در خلدم

به مضیق بلا فرستادی

ای غلط سیر کز ره قدسم

[...]

عرفی
 

عرفی » قصیده‌ها » شمارهٔ ۶۲ - در حسب حال خود گوید

 

گر به دل خوش غنودمی چه غمستی

بی غم اگر شاد بودمی چه غمستی

اینکه بچندین حیل سبک شوم از غم

غم به غم ار در فزودمی چه غمستی

این که بسودم بدیده کحل رعونت

[...]

عرفی