گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰

 

وه که در عشق چنان می‌سوزم

که به یک شعله جهان می‌سوزم

شمع وش پیش رخ شاهد یار

دم به دم شعله‌زنان می‌سوزم

سوختم گر چه نمی‌یارم گفت

[...]

۶ بیت
سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷

 

من از این جا به ملامت نروم

که من این جا به امیدی گروم

گر به عقلم سخنی می‌گویند

بیم آن است که دیوانه شوم

گوش دل رفته به آواز سماع

[...]

۷ بیت
سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۰

 

طمعِ خام که سودی بِکُنَم

سود، سرمایه به‌یک‌بار بِبُرد

خَر، دعا کرد که بارَش بِبَرَند

سیل بِگْرفت و خَر و بار بِبُرد

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۱

 

دوست نزدیکتر از من به من است

وینت مشکل که من از وی دورم

چه کنم با که توان گفت؟: که او

در کنارِ من و من مهجورم

۲ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۳

 

چند گویی که بد اندیش و حسود

عیب‌جویانِ منِ مسکینند؟

گه به خون ریختنم برخیزند

گه به بد خواستنم بنشینند

نیک باشی و بدت گوید خلق

[...]

۳ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۳

 

هر‌که نان از عملِ خویش خورَد

منّتِ حاتمِ طایی نبَرَد

۱ بیت
سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰

 

خامشی به که ضمیر دل خویش

با کسی گفتن و گفتن که مگوی

ای سلیم آب ز سرچشمه ببند

که چو پر شد نتوان بستن جوی

۲ بیت
سعدی