کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹
نه همین می رمد آن نوگل خندان از من
می کشد خار درین بادیه دامان از من
با من آمیزش او الفت موج است و کنار
روز و شب با من و پیوسته گریزان از من
قمری ریخته بالم به پناه که روم
[...]
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۲
یک نگاه از تو و در باختن جان از من
یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من
جان بکف منتظر عید لقایت تا کی
روی بنمای جمال از تو و قربان از من
سینه بهر هدف تیر غمت چاک زدم
[...]
جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۴
شعلهٔ حسن ز تو سینهٔ سوزان از من
لب خندان ز تو و دیدهٔ گریان از من
سرکشی از تو و ناز از تو تغافل از تو
عجز و زاری و دل و دین و سر و جان از من
چه ضرر می رسد از گریهٔ من ناصح را
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
بخطا میرمد آن نرگس فتان از من
که بیک غمزه توان برد دل آسان از من
منت ابر بهار است ز باران سرشگ
بیرخت بر سر یکدشت مغیلان از من
تخم صبرم بدل ای پیر جهاندیده مکار
[...]
نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من
رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من
آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب
کانزمان دست زمن بود و گریبان از من
عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم
[...]