گنجور

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

خود بتلی زگل آراسته مانی نیکو

کش بزیر است چهی ژرف پر ازخار ستم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

بنگر آن مرد که از زن نه پدید آمده کیست

باشد ار ماه عرب یا که بود شاه عجم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

مرمرا هست یکی تافته گوی از سیماب

که بچوگان یلان آورد از سختی خم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

عاقبت جستم و بگرفتمشان در برتنگ

گفتم از مهر ببوسید مه عارض هم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

آن سراجی که بود شمس از او مقتبسی

نازد از پرتو او روح نیاکان بارم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

مست فخر از دل هشیار سراج الملک است

طبع او بحر نوال و دل اوکان کرم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

ظل شه را ظفر از مصلحت اندیشی او

نبود امروز بدانائی او در عالم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

نیست در خلق کس ازخلق زمینش مانند

تا بخلق فلک الله تعالی اعلم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

بس عجب نیست اگر از شرف چونتو خلف

در جنان منت حوا کشد از جان آدم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

درم و در برت از خاک بسی پست ترند

چه خطا رفته زدریا چه گنه کرده درم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

در صف خیل ملک چشم ] و [ چراغ همه ای

زآن سبب شه بتو در این لقب آمد ملهم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

بازوی رستم و دست تو بگوهر چوهمند

لیکن آن جانب شمشیر شد این سوی قلم

جیحون یزدی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱۷ - وله

 

حور و غلمان خدم حجره احباب تو باد

نیکخواهت به نعم غلتد و خصمت به نقم

جیحون یزدی
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸

 

نفس گردیده جری جرم فزون طاعت کم

بسته راه از همه سو جز بخداوند کرم

آنکه با فضل وی آثام نماند به جهان

آنکه با عفو وی اجرام نیابد بقلم

آنکه مهرش شده بر زهر حوادث تریاق

[...]

صفی علیشاه
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۱۳ - مهر درخشنده

 

کرد شهزاده وداعی به همه اهل حرم

اذن بگرفت پس از خسرو بی خیل و حشم

از سرا پرده سوی معرکه بنهاد قدم

قد مردانگی از بهر غزا کرد علم

ترکی شیرازی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا(ع)

 

آیت باهره لطف خدای اعظم

حجت قاطعه صانع اوصاف امم

کعبه اهل وفا زیب صفا فخر حرم

پیش رایش بزنند ارز نکو رائی دم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۱۳ - در مدح حضرت علی بن موسی الرضا(ع)

 

تا تو در کشور هستی زدی ای شاه قدم

آمد از جود تو در عالم موجود عدم

ای حدوثی که ز سیمای تو پیداست قدم

گر ز جد و پدرت چرخ جدا کرد چه غم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۱۳ - همچنین

 

هوس گندم خال لبت ای عیسی دم

رونق منزل ما را به جنان زد برهم

بار کردیم سوی ملک جهان با آدم

رهرو منزل عشقیم وز سر حد عدم

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » کتاب الروایات و المصائب » شمارهٔ ۱۷ - معجزه حضرت موسی بن جعفر (ع)

 

گشت آن زن به هواداری آن عیسی دم

با یتیمان دل افکار پریشان خرم

صامت بروجردی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » مسدسات » شمارهٔ ۲ - مسدس ترجیع بند

 

کلک تقدیر که تصویر تو می‌کرد رقم

در ازل با خط او من به تو بودم توأم

داشتم بر سر خود عشق تو در ملک عدم

از چه بسیار به ما سازی نوازش‌ها کم؟!

طغرل احراری
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
sunny dark_mode