رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۴
از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود
قدحی می بخورد راست کند زود هراش

وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۲ - در حق امیر زنگی حبش
صفدری ، که از هنر اوست معالی دلخوش
دولت افگنده بدرگاه رفیعت مفرش
میر زنگی حبش ، آنکه حسامش کردست
روز اعدا بسیاهی چو رخ زنگ و حبش
شیر مردی ، که چو بیرون کند از ترکش تیر
[...]

ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۳
رویت از روم نشان دارد و زلفت زحبش
نکند عیش مرا جز حبش و روم تو خوش
خانه من ز جمال تو چو فردوس شده است
خانه فردوس شود با صنم حورا فش
آتش عشق توام کرد پرستنده خویش
[...]

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
گفت خاموش که هر کس که جمالی دارد
هر کجا پای نهد دست ندارندش پیش

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
شاهد آنجا که رود حرمت و عزت بیند
ور برانند به قهرش پدر و مادر و خویش

سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
پر طاووس در اوراق مصاحف دیدم
گفتم این منزلت از قدر تو می بینم بیش

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۹
گنه دیده گراینست که کردم نگهش
دل مینادشب و روز بجز در نگهش
روی از ماه تمام ابروی او ماه نوست
دیدمی هر دو اگر دیده شدی مه به مهش
چون روم بر اثر او مرو ای سایه به من
[...]

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۹
مرد هرچند سرافراز بود همچون شمع
آخر کار همان به که فروتن باشد

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۹۵
ساحلی نیست به از شستن دست از جانش
آن که سیلاب ز پی دارد و دریا درپیش

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۹۹۷
حاصل من چو مه نو ز کمانخانه چرخ
تیر باران اشارت بود از شهرت خویش

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۰۵
نکند باد خزان رحم به مجموعهٔ گل
من به امید چه شیرازه کنم دفتر خویش ؟

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تکبیتهای برگزیده » تکبیت شمارهٔ ۱۰۰۶
از گهر سنجی این جوهریان نزدیک است
که ز ساحل به صدف باز برم گوهر خویش

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰۹
باشد از خلق چه پوشیده، ز فقر است چه باک؟
نعمتی کاسه ما را نبود چون سرپوش!

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴
کرده ام خاک در میکده را بستر خویش
می گذارم چو سبو، دست به زیر سر خویش
ما سمندرصفتان بلبل گلخن زادیم
سبزه عیش ندیدیم زبوم وبرخوبش
در غمت صبر و ثباتم همه آشوب شده ست
[...]

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۴
چشم یک شهر شد از سوختن ما روشن
سرمه را قدر شکستیم ز خاکستر خویش

یغمای جندقی » منشآت » دیباچه به قلم حاجی محمد اسمعیل طهرانی - جامع نخستین آثار یغما
بلبل از عشق گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی
جای رحم است بر آن بندهٔ مسکین فقیر
که برانند و ندانند چه باشد گنهش
