گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸

 

عمر را پاس نفس باز ندارد ز شتاب

نتوان زد به گره آب روان را ز حباب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹

 

چه خیال است کند مست ترا باده ناب

مستی چشم ترا آب خمارست شراب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۰

 

روز در جام می آویز که در شب می ناب

همچو آبی است که لب تشنه بنوشد در خواب

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۰

 

(هر که خاموش شد از اهل بیان است اینجا

هر که انداخت سپر تیغ زبان است اینجا)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۱

 

جز یتیمی چه بر این داشت در گوش ترا

کآب در شیر کند صبح بناگوش ترا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۲

 

این نه خط است سیه کرده بناگوش ترا

سایه گرد یتیمی است در گوش ترا

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۳

 

زاهد خشک بود دشمن جان میکش را

چون سفالی که خورد خون می بی غش را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۵

 

چون سویداست نهان در دل شب کوکب ما

خط بیزاری صبح است سواد شب ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۶

 

می تپد در جگر خاک همان طینت ما

شمع را شعله جواله کند تربت ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۸۷

 

چرخ خونخوار دلیرست به خونریزی ما

شش جهت پنجه شیرست به خونریزی ما

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۶

 

آب حیوان با لب لعل تو خون مرده ای است

پیش تمکین تو حیرت آهوی رم خورده ای است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۶

 

غرض از خوردن می مستی بالادست است

باده را هر که به اندازه خورد بدمست است!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۷

 

ناله نی حدی قافله ارواح است

این کمربسته، شبان گله ارواح است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۸

 

پیر را قامت خم سوی عدم راهبرست

این کمانی است که از تیر سبکسیرترست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲۹

 

(در خموشی لب من چهره گشای رازست

پشت این آینه از ساده دلی غمازست)

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۰

 

چشم مینا ز سیه بختی ما خونریزست

ساغر از شکوه کم ظرفی ما لبریزست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۱

 

بس که با سنگ ز سختی دل من یکرنگ است

سنگ بر شیشه من، شیشه زدن بر سنگ است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۲

 

هر سر موی تو در کاوش دل مژگان است

خط ریحان تو گیرنده تر از قرآن است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۳

 

تا ز می چهره گلرنگ تو افروخته است

جگر لاله عذاران چمن سوخته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۴

 

تا چمن را قد و رخسار تو آراسته است

سرو دودی است که از خرمن گل خاسته است

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode