گنجور

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

دلم از وحشت تنهایی شب‌ها خون است

غمم از حسرتِ آن چهره روزافزون است

با تو شادم اگرم جای به دوزخ بدهند

بی‌تو در خُلد برین خاطر من محزون است

دل مجروح من از قطرهٔ خون بیش نبود

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

این تف عشق که اندر جگر زار من است

باد افزون که دوای دل بیمار من است

کوهکن کوه اگر از غم شیرین می کند

کندن جان به جهان از غم تو کار من است

سرخی روی شفق تیرگی چهره ی شب

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده حسام السلطنه گوید

 

عید مولود شه تاجور گردون فر

باد مسعود و مبارک به مه چرخ ظفر

عمّ پیروزگر خسرو گردون خرگاه

تیغ پر جوهر شاهنشه خورشید افسر

علم حشمتش افراشته چون افریدون

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

تا دلم شد به خم زلف رسای تو اسیر

بازوی عقل مرا کرد جنون در زنجیر

کرده آهوی دلم را به خطای تن من

در نیستان مژه شیر نگاهت نخجیر

از پی صید من از طرّه و ابروی و مژه

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - وله در مدح امام عصر عجل الله فرجه

 

گر تو آهنگ قِتال ای بت قتال کنی

خاک را چهره ز خون دل ما آل کنی

توسن ناز چنان بر صف عشاق متاز

که شهیدان رهت را همه پامال کنی

پار با تیر مژه رخنه به دینم کردی

[...]

الهامی کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode