گنجور

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای فرشته صفتی کز سر تعظیم و جلال

زیر ران شدست ابلق شام و سحرت

معنی بکر به دور تو چو نی سر بفراشت

از چه از همدمی لفظ خوش چون شکرت؟

بر سر آمد ز جهان ذات تو چون موی و مباد

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷

 

شمس یکدست که از دست من و زخم بدم

هر شبی تا به سحر روی به خون می‌شوید

رقعه را دیدم و دانست و یقین گشت مرا

که رخ از اشک به خون مژه چون می‌شوید؟

گر نجس بود سخن‌هاش در آن رقعه رواست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 

مجیرالدین بیلقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

شمس یک‌دست که از دست من و بیم هجا

هر شبی تا به سحر روی به خون می‌شویی

رقعه‌ای دیدم و دانستم و معلومم شد

که رخ از رشک به خون مژه چون می‌شویی

گر به حق بود سخن‌های تو در رقعه رواست

[...]

مجیرالدین بیلقانی
 
 
sunny dark_mode