گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶

 

پیش ما رسمِ شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد

سست‌عهدی که تحمل نکند بار جفا را

گر مُخَیَّر بکنندم به قیامت که چه خواهی

[...]

سعدی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱

 

به سر انگشت نما زاهد انگشت نما را

منظر دوست که تا سجده کند صنع خدا را

گر درین هر دو سرا خاک کف او به کف آرم

التفاتی نکنم حاصل این هر دو سرا را

آتشی دارم از آن سان که اگر برکشم آهی

[...]

جلال عضد
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۰ - نویافته ها

 

شاه دین گفت به رحمت همه اصحاب صفا را

فارغ از بیعت خود می کنم این لحظه شما را

همه گفتند که دست از تو نداریم خدا را

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

یغمای جندقی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ما که بردیم بسر مرحله مهر و وفا را

از چه ای عشق رعایت نکنی خدمت ما را

هر که سودای تو دارد سر خود گو نبخارد

سپر از دیده کنند اهل وفا تیر جفا را

ای گروهی که ندارید بدل درد محبت

[...]

آشفتهٔ شیرازی