گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۲۲

 

بیش از این در غم هجران تو خون خورد نشاید

ای سفر کرده سفر کرده چنین دیر نیاید

وقت آن است که بازآئی و بختم بسراید

بخت باز آید از آن در که یکی چون تو در آید

روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۵۹

 

از توام با همه حسرت نه سراغی نه صفائی

بر منت با همه رحمت نه عبوری نه عطائی

ندهی بار به خویشم نه به سروقت من آئی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفائی

عهد نابستن از آن به که ببندی ونپائی

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » مراثی و نوحه‌ها » شمارهٔ ۷۰ - نویافته ها

 

شاه دین گفت به رحمت همه اصحاب صفا را

فارغ از بیعت خود می کنم این لحظه شما را

همه گفتند که دست از تو نداریم خدا را

پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را

الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode