گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب

بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب

دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل

دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب

قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بی‌حد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد

بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد

چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان

نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد

ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹

 

تو چه گوئی ار بپرسم زلب شکرفشانش

زچه داد زهرمارا، چه بود جوابش، آتش

زدلم گرفت نسخت مگر آن دهان تنگش

چو ندید کس دهانش بچه میدهد نشانش

زمیانش ار بیابم بخرم بجان کناری

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

همه عارض تو بینم، چو نظر بر آب دارم

همه چهره ی تو بوسم، چو بکف شراب دارم

بدعا لب توخواهم، پس از آن چو اشک ریزم

رخ خویشتن برنگ لب تو خضاب دارم

تو نقاب رسته دُرّ ز عقیق ناب داری

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode