×
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۰ - حکایت جوحی کی چادر پوشید و در وعظ میان زنان نشست و حرکتی کرد زنی او را بشناخت کی مردست نعرهای زد
ما بدانستیم ما این تن نهایم
از ورای تن به یزدان میزییم
۱ بیت
کمال خجندی » مقطعات » شمارهٔ ۷۶
جیم آقا گفت بهر قبر میر
حافظی باید که ما سرنا چی ایم
چون حمید گر به این معنی شنید
از مین برجست و گفتا ما چه ایم؟
۲ بیت
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر اول » بخش ۱۸ - درخطاب به ولی حضرت معبود و سلطان وجود و مالک غیب و شهود، حضرت مهدی موعود علیه صلوات والسلام من ﷲ الودود و طلب استعانت از آن شاه ذوالجود نمودن و (من ﷲ التوفیق)
گر عنایات تو نبود ما کهایم
خود تو گو معدوم محض لاشیءایم
۱ بیت
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۸ - در بیان نصیحت کردن آن شیر بیشه ایجاد و قبله اقطاب و اوتاد بر اهل جور و عناد لعنت ﷲ علیهم الی یوم التناد
ورنه ما از جنگ روگردان نهایم
بهر حق در بذل جان محکم پی ایم
۱ بیت
صفی علیشاه » زبدة الاسرار » دفتر دوم » بخش ۴۰ - عرض حال نمودن ملائکه با آن جناب و تمنای یاری نمودن و جواب آن برگزیدة حضرت رب الارباب
گرچه در مهرت بسی محکم پی ایم
لیک دانیم اینکه ما یارت نِه ایم
۱ بیت
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۳۷- آیات ۷۸ تا ۸۲
گرچه آن هم از تو باشد ، ما که ایم ؟
گر که نادان ، ور که دانا ، لاشیءایم
۱ بیت
صفی علیشاه » تفسیر منظوم قرآن کریم » ۲- سوره البقره » ۸۲- آیات ۱۶۸ تا ۱۶۹
نایی مطلق تویی ما چون نی ایم
بلکه نی هم خود تو یی ما لاشیء ایم
۱ بیت