گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰

 

آهِ عالمسوز را در سینه دزدیدن چرا؟

برق را پیراهنِ فانوس پوشیدن چرا

در میانِ رفته و آینده داری یک نفس

اینقدر هنگامه بر یک دم فرو‌چیدن چرا

جامه‌ای کز تن نروید، رزقِ مقراضِ فناست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱

 

نیستی طفل، اینقدر بر خاک غلتیدن چرا؟

گِل به روی آفتابِ روح مالیدن چرا

جسمِ خاکی چیست کز وی دست نتوان برفشاند؟

گَردِ دست و پای خود چون گربه لیسیدن چرا

خاکِ صحرای عدم از خونِ هستی بهترست

[...]

صائب تبریزی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جانب ما دیده را وا کرده پوشیدن چرا

آشنایی کردن و بیگانه گردیدن چرا

چرخ را در ناله آرد تیر آه خستگان

از نظر افتادگان را دیر پرسیدن چرا

سرمه بیگانه را در چشم خود جا داده یی

[...]

سیدای نسفی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

باغبان از ما در گلزار بندیدن چرا؟

جان گرفتن بهر یک نظاره نادیدن چرا؟

با نگاهی قتل من کردی و رفتی جان من

کام خود از خون من دیدی و رنجیدن چرا؟

لشکر مژگان مکش بر کشتگان ناز خود

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode