گنجور

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۶

 

چون ز تاب می رخت بر لاله پهلو می‌زند

غنچه در پیش گل روی تو زانو می‌زند

چون شود از عارضش آب طراوت موج زن

از خجالت دست خود آیینه بر رو می‌زند

از شبیخون خزان سنگش به مینا می‌خورد

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۷

 

شانه چون بر زلف خود آن عنبرین‌مو می‌زند

در بیابان داغ‌های لاله را بو می‌زند

در تپیدن‌های دل عاشق ندارد اختیار

بال و پر در شیشه دل آن پری‌رو می‌زند

همچو مژگان هر که را دل می‌دهد آن چشم مست

[...]

۷ بیت
صائب
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۱

 

گه نگاهش کاروان چشم آهو می‌زند

گاه چشمش راه یک بتخانه جادو می‌زند

گریه کردم راه طعن دوستداران بسته شد

از شکایت زخم شمشیر زبان بو می‌زند؟

گرچه پُر طفل است پُر داناست در سنگین‌دلی

[...]

۵ بیت
اسیر شهرستانی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

هر کجا آن شوخ گر صیدی به ابرو می‌زند

بسملش چون ماه نو بر چرخ پهلو می‌زند

دی به گلگشت چمن نخلش خرام آورد بار

قمری با یاد قدش امروز کوکو می‌زند

نرگس مست خدنگ‌انداز افسون‌ساز او

[...]

۷ بیت
طغرل احراری
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

با ادب در پیش قانون هرکه زانو می‌زند

چرخ نوبت را به نام نامی او می‌زند

وآنکه شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد

پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می‌زند

تا بود سرمایه بهر درهمی سرمایه‌دار

[...]

۶ بیت
فرخی یزدی