گنجور

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۰

 

آگه از شمع رخش هم عاشقی چون من شود

هر کجا در گیرد آتش سوزاو روشن شود

یارمیباید که باشد، خانه گو ویرانه باش

زانکه گر گلخن بود از روی او گلشن شود

عشقبازان را بدل باری که خوانندش بلا

[...]

اهلی شیرازی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۵

 

ناوک غم جان شکافد سینه گر جوشن شود

عشق مغناطیس گردد دل اگر آهن شود

سینه پرحسرتی دارم که از اندوه او

تا به نزدیک لب آرم خنده را، شیون شود

بیش شد سرگشتگی چندان که پایم پیش شد

[...]

نظیری نیشابوری
 

کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹

 

دست خشک بخت من هر جا که تخم افکن شود

وقت حاصل چون شود خاکسترش خرمن شود

در چراغم منت روغن ندارد روزگار

خانه را آتش زنم تا کلبه ام روشن شود

باجرس گوئی درین ماتم سرا هم طالعم

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۵

 

حرف زن تا بر لب عیسی نفس سوزن شود

روی بنما تا سواد طوطیان روشن شود

دل چه خونها می خورد دور از شراب لاله رنگ

مرگ عیدست آن چراغی را که بی روغن شود

ای صبا، جان تازه می گردد ز تغییر لباس

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷۶

 

خاک نتواند حجاب دیده روشن شود

دیده روشن چراغی نیست بی روغن شود

می کشد سررشته خواری به عزت عاقبت

رد گلشن هر چه شد پیرایه گلخن شود

هر نسیمی می تواند خضر راه او شدن

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۲۵۵

 

خضر اگر در دشت قسمت، همنشین با من شود

جوی آب زندگی، سرچشمه مردن شود

گر به گلشن می روی، با خویش همراهم مبر

ورنه از بخت سیاهم، یاسمین سوسن شود

طغرای مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۶

 

گر به صحرا بگذرم از اشک من گلشن شود

در چراغ لاله آب چشم من روغن شود

سرو جان یابد به باغ، ار سایه اندازی بر او

ور قدم بر دیده نرگس نهی روشن شود

سر ز بزمش تافتم چندان که خود را سوختم

[...]

قدسی مشهدی
 
 
sunny dark_mode