گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۱۴۶

 

باز می ناید دل ما از پریشانی هنوز

می نهد پیش بتان بر خاک پیشانی هنوز

در وفا و عهد و پیمان تو می آرم به سر

عهد و عمر و تو همان بدعهد و پیمانی هنوز

رو بپوش از هر نظر بر حسن خود، خواری مکن

[...]

جلال عضد
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

عید شد، ما را دل دیوانه زندانی هنوز

گل شکفت از گریه، چشمم ابر نیسانی هنوز

سبزه تر خاست زان لب‌ها و من رفتم ز هوش

ناچشیده جرعه‌ای زان راح ریحانی هنوز

گر بدانی سوز من، رحم آیدت بر روز من

[...]

امیر شاهی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳

 

عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز

وه! چه عمرست این؟ که حال ما نمیدانی هنوز

یک نظر دیدیم دیدارت وزان عمری گذشت

دیدها بر هم نمی آید ز حیرانی هنوز

چیست چندین التفات آشکارا با رقیب؟

[...]

هلالی جغتایی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

هست از رویت مرا سد گونه حیرانی هنوز

وز سر زلف تو انواع پریشانی هنوز

سوخت دل از داغ و داغم بار جانسوز آنچنان

جان بر آمد از غم و غم همدم جانی هنوز

ای که گویی پیش او اظهار درد خویش کن

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۷۶

 

ریخت دندانهاو در فکر لب نانی هنوز

مهره بازیچه گردون گردانی هنوز

شد بنا گوشت سفید و ظلمت غفلت بجاست

صبح روشن گشت و در خواب پریشانی هنوز

شاهراه کشور مرگ است هر موی سفید

[...]

صائب تبریزی
 
 
sunny dark_mode