گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

ای روا بر شهریاران جهان فرمان ترا

هرچه باید خسروانرا داده آن یزدان ترا

هرکجا ماهی است یا ساقیست یا دربان ترا

هرکجا شاهی است یا بندی است یا مهمان ترا

دشت همچون محشر است از خیل گوناگون ترا

[...]

قطران تبریزی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تازه شد آوازهٔ خوبی ، گلستان ترا

نغمه سنج نو، مبارک باد، بستان ترا

خوان زیبایی به نعمتهای ناز آراست، حسن

نعمت این خوان گوارا باد مهمان ترا

مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی

[...]

وحشی بافقی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵

 

نیست سنگِ کم اگر در پلهٔ میزان ترا

کعبه و بتخانه باشد در نظر یکسان ترا

تا نبندی رخنهٔ چشم و دهان و گوش را

از درونِ دل نجوشد چشمهٔ حیوان ترا

همرهانِ سست در راهِ طلب سنگِ رهند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

تشنهٔ خون کرد مستی چشمِ فتّانِ ترا

خوابِ سنگین شد فسانی تیغِ مژگانِ ترا

این لطافت نیست هرگز میوهٔ فردوس را

می‌توان خوردن به لب سیبِ زنخدانِ ترا

حلقه‌ها در گوشِ سرو از طوقِ قمری می‌کِشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

می‌کند گلگل نگه رخسارِ خندانِ ترا

گل ز چیدن بیش می‌گردد گلستانِ ترا

آب نتواند به گِردِ دیده گشت از حیرتش

نیست با خورشید نسبت روی تابانِ ترا

باغبان در بستنِ در سعی بی جا می‌کند

[...]

صائب تبریزی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

ای گل از نقش کف پای تو دامان ترا

گل فشان کرده قبا سرو خرامان ترا

تا ز خون که ازین پرده شفق باز دمد؟

رونق صبح بهارست گریبان ترا

هر قدر شکوه که در حوصله گرد آمده بود

[...]

غالب دهلوی
 
 
sunny dark_mode